P.O.V:تهیونگ
با اینکه نصفه شب بود داشتم تمرینای ریاضی و فیزیکی که دیشب جونگ کوک برام توضیح دادو حل میکردم تا همینجا هم خیلی کمکم کرده بود که گوشیم زنگ خوردتهیونگ -بله
یونگی-تهیونگا مرسی که تو حداقل موقع خواب گوشیتو خاموش نمیکنی
میخواستم بگم من بیدار بودم وگرنه خاموش میکردم ولی وقتی فهمیدم صداش گرفتست یکمی استرس گرفتم
تهیونگ-داستان چیه
یونگی-جیمین ...
تهیونگ-جیمین چی
یونگی-برو خونه نامجون و جین هیونگ برشون دار بیار به ادرسی که برات میفرستم
سریع گوشی رو قطع کرد نکنه اذیتم کنه نه یونگی از اینجور ادما نیست به نامجون و جین هیونگ زنگ زدم ولی همونطور که یونگی گفت خاموش بودن هردوتاشون سویشرتمو پوشیدم و سوار دوچرخم شدم و تا خونه نامجون رکاب زدم ولی میترسیدم
سوهیونو بیدار کنم پس اول رفتم سمت خونه جین چندبار زنگو فشار دادمجین-کیه نصفه شبی بزنم لت و پارش کنم تهیونگا تویی
تهیونگ-هیونگ کلید خونه نامجونو داری؟؟
جین-چی داری میگی اره بهم داد که فردا با سو...
تهیونگ-برو بیار
جین-برای چی
تهیونگ-هیونگ دارم از دلشوره میمیرم تورو خدا
برو بیارش بدون هیچ حرفی ببینیم قضیه چیه لباستم عوض کنسریع رفت و با کلید برگشت اروم رفتیم تو خونه نامجون خوشبختانه رو مبل خوابیده بود
تهیونگ-نامجونا هوی
از خواب پرید
نامجون-اینجا ...
جین-هیسسس بچه خوابیده برو لباس بپوش بریم
نامجون-کجا؟؟
جین-منم نمیدونم تهیونگ گفت°-°
تهیونگ-یونگی بهم زنگ زد گفت گوشیه هردوتاتون خاموش بوده صداش یه جوری بود انگار یا گریه کرده بود یا عربده کشیده بود گفت جیمین
جین-جیمین جیمین چی
تهیونگ-منم نمیدونم گفت شمارو ببرم بیمارستان
جین-یا خدا بیمارستان جیمین نگو دوباره
تهیونگ-داستان چیه
جین-فقط بریم
سه نفری بلند شدیم با قیافه های زار تا بیمارستان دوییدم وقتی رسیدیم از پرستارایی که تو پذیرش با هم بودن درمورد جیمین پرسیدیم
پرستار-همون پسره که خودشو از تراس خونشون پرت کرد
جین-بله خوده احمق روانیشه
نامجون-هیونگ اروم باش
جین-تو حرف نزن کیم نامجون
با هم تا اتاقی که پرستار بعدا اعلام کرد دوییدم وقتی رسیدیم یونگی درحالی که سرش بین دوتا دستش بودروی صندلی جلوی اتاق نشسته بود
جین-مین یونگیه اشغال بی مسئولیت
این داره همه رو به باد فحش میگیره فکر کنم مثلا هیونگه
یونگی-هیونگ جیمینم همه کسم
جانم؟همه چیش؟جین یقه یونگیو چسبید و چسبوندش به دیوار
جین-بلایی سرش بیاد پدرتو نه خودتو درمیارم میزارما جلوی چشمت
اومد یه مشت بزنه که یک دفعه یونگی از خنده پاره شد و پخش شدرو دیوار
جین-چی؟
تهیونگ-هیونگ روانی شده چیزی نیست
یک دفعه از پشتمونم صدای خنده اومد برگشتیم که با جیمین مواجه شدیم
جین-جی...جیم .جیمین
جیمین-جانم هیونگ
یک دفعه جین عصبی تر شد
جین-میکشمت دیوونه
.....
خب اینم از این فکر کنم از اسم پارت مشخص شده که داستان از چه قراره یونمین شیطنتشون گل کرده بود 😂البته نه کامل برای اطلاعات پیشتر تا پارت بعد صبر کنید...
![](https://img.wattpad.com/cover/177931424-288-k286298.jpg)
YOU ARE READING
sweet school's diaries
Fanfiction-جونگ کوکا کاش میتونستی لبای خودتو بچشی -نیازی بهش ندارم چون خودم یه چیز بهتر دارم ژانر:مدرسه ای،عاشقانه،زندگی روزمره کاپل:ویکوک-یونمین-نامجین وضعیت:تمام شده