P.O.V:جونگ کوک
صبح با صدای زنگ خونه بیدار شدمسوهیون-اوا کوکی هیونگ اینجا چیکار میکنی امتحانا جطوره خوب پیش میره
تهیونگ-جونگ کوکا کیه
جونگ کوک-سوهیونه
تهیونگ-بیا اینجا ببینمت مزاحم
تو اتاق با تعجب به اطراف نگاه کرد
سوهیون-هیونگا یه سوال
تهیونگ-چیه
سوهیون-شما تو یه اتاق میخوابید
جونگ کوک-اره
سوهیون-رو یه تخت یه نفره؟؟
تهیونگ-ار... به تو چه فوضولی بشر
سوهیون-بلند شید باید بریم یه جایی
تهیونگ-چرا داداشتو نمی بری
سوهیون-اگه داداشمو ببرم مجبور میشم جین هیونگم ببرم اونوقت جین هیونگ سکته می کنه میوفته رو دست داداشم میگم حداقل بین شما دوتا که چیزی نیست
جونگ کوک-بین ما چی باید باشه
سوهیون-چمیدونم شاید یا تهیونگ هیونگ مث داداشم دلشو بهت باخته باشه یا تو مث جیمین هیونگ یواشکی از تهیونگ هیونگ خوشت بیاد
کامل قرمز شدنمو حس کردم
تهیونگ-نه چیزی بین ما نیست بچه الان اینجا چیکار داری
سوهیون-راستش همه میدونیم این سه هفته ای که یونگی هیونگ و جیمین هیونگ اعلام کردن باهمن اصن خوب نبود چرا چون اصلا داستانی بینشون نبود همش سرپوش روی یه سری اتفاقات بود حالا یونگی هیونگ بعد از دو هفته واقعی عاشق جیمین هیونگ شده امروزم میخواد بهش اعتراف کنه
جونگ کوک-رابطشون واقعی نبودهسوهیون-حاضر شید حالا بهتون میگم
بعد از چند دقیقه جلوی یه بستنی فروشی بودیم
تهیونگ-دیدمشون اوه تیپ یونگیو
سوهیون-الان وقتشه
یک دفعه بلند شد
یونگی-پارک جیمین دلم نمیخواد فقط پسر داییم باشی دلم نمیخواد فقط نقش کسیو داشته باشم که تو یه خونه باهات زندگی میکنه دلم میخواد دوستم داشته باشی همونطور که من دوستت دارم
جیمین هیونگ اروم یه چیزی بهش گفت
یونگی-جواب بده وگرنه نمیشینم
سوهیون-بیاید بریم
صدای یونگی هیونگ دوباره بلند شد
یونگی-جواب
سوهیون سریع رفت پشت جیمین هیونگ دستشو انداخت دور گردنشو یه چیزی توی گوشش گفت
جیمین-یونگیا بشین
تهیونگ-ولی هنوز حوابشو نگرفته ها
جیمین-باید فکر کنم
سوهیون-هیونگ مثل دخترای ترشیده رفتار نکن این اخرین باری بود که هیونگ اومد سمتتا
جیمین هیونگ چشماشو چرخوند
جیمین-یونگیا بشین
یونگی-ای بابا پام درد گرفت چرا جیمین ساکت شده جونگ کوکا
یه چشمک زد
جیمین-نه جوابم نه حالا بشین
تهیونگ-ای بابا ایستگامونو گرفتن باز این دوتا
یونگی هیونگ بی حال نشست
یونگی-چرا نه؟
جیمین-چرا یونگی حرفی نمیزنه
یونگی-الان داری تلافی میکنی اوه گوشیم کو شماره دختره کجاست
جیمین-به دختره زنگ بزنی مخابرات راه میندازم به تموم دخترایی که شمارشونو دارم زنگ میزنم
یونگی-وقتی ردم کردی
جیمین-خب اگه اینجا بگم اره مجبوریم مث زوجا یه کارایی رو انجام بدیم که نه تنها سوهیون اینجاست جلوی بچه بده مردمم هستن
هممون از خنده کف زمین بودیم
یونگی-یعنی تو خونه بهم جواب بله رو میدی
جیمین-خواستگاری که نمی کنی
سوهیون-بیشتر از اون مارو کچل کرد
جیمین هیونگ سوالی به یونگی هیونگ نگاه کرد
یونگی-اممم خب هر چی میخوای بگو برات بهرم دیگه ضایع نباش
جیمین-نه سوهیون تعریف کن این هیونگت چیکار کرده
سوهیون-خب ...
یونگی-سوهیون تو طرف منی یا اون
سوهیون-اه ای بابا من میرم بستنیمو بخرم به حساب توعه یونگی هیونگ
یه جورایی ته دلم واسه هر سه تاشون خوشحال بودم یادمه که تهیونگ هیونگ گفت همه چی درست میشه بهش نگاه کردم
تهیونگ-ای بابا ما این همه راه اومدیم سوهیونا واس ما هم موزی و شکلاتی بخر به حساب یونگی
چند لحظه بعد سوهیون با سه تا بستنی اومدتهیونگ-اوممم اون خوشمزه به نظر میاد جونگ کوکا
کاملا مشخصه منظورش اینه که حواست باشه چقدر میخوری وگرنه با من طرفی
جونگ کوک-امم من همشو نمیخورم هیونگ
تهیونگ-اوکی بقیشو من میخورم
بستمیا رو که خوردیم خداحافظی کردیم یونگی هیونگم گفت که سوهیون میبرن
تهیونگ-نگفتم همه چی درست میشه
سرمو به نشونه مثبت تکون دادم
تهیونگ-جونگ کوکا
با هوم ارومی جوابشو دادم
تهیونگ-اگه نمرم خوب باشه بهم یه جایزه بده
جونگ کوک-چی میخوای
تهیونگ-خودت خیلی زود میفهمی بریم خونه که حسابی باید درس بخونم
جونگ کوک-گفته باشم زمانی جایزه داری که جز پنج نفر اول باشی
تهیونگ-سختش کردی ولی باشه
YOU ARE READING
sweet school's diaries
Fanfiction-جونگ کوکا کاش میتونستی لبای خودتو بچشی -نیازی بهش ندارم چون خودم یه چیز بهتر دارم ژانر:مدرسه ای،عاشقانه،زندگی روزمره کاپل:ویکوک-یونمین-نامجین وضعیت:تمام شده