P.O.V:جیمین
یونگی-جیمینیجیمین-بزار بخوابم
یونگی-جیمینی
جیمین-مگه نمیفهمی که تازه از باشگاه اومدم
یونگی-جیمینا این روزا خیلی ازم دور شدی
جیمین-یونگیا این روزا خیلی تهوع اور شدی
حالا که خردت کردم دست از سرم بردار
یونگی-من هر طوری که تو دوست داری میشم
جیمین-خفه
دیگه حرفی نزد
نمیدونم چرا توی این دو هفته انقدر با من مهربون بوده
جیمین-چیه؟
یونگی-بیا بریم بیرون بستنی بخوریم
جیمین-حالش نیست فردا امتحان دارم
یونگی-پس بیا باهم درس بخونیم
جیمین-حاضر شو بریم
یونگی-باشگاه چی میری؟
جیمین-بوکس
یک دفعه از خنده پخش شد وسط خونه
یونگی-تو جغله بوک...
با مشتی که به شکمش زدم ساکت شد
ابروهامو بالا دادمو رفتم که حاضر شم شلوار لی و تیشرت استین کوتاه سفید تو عمرم انقدر دنبال سادگی نبودم
یونگی-بریم
از اتاقم بیرون رفتم و کفشمو پوشیدم
جیمین-کجا موندی پس یه بستنش خواستی... این چجورشه؟
یونگی-خب فکر کردم تو شاید از این تیپ خوشت بیاد
خب خیلی جذاب شده
جیمین-بهت نمیاد درش بیار
یونگی-حالش نیست بریم
دستمو گرفتو از خونه زدیم بیردن و رفتیم سمت پارک نزدیک خونه جین هیونگ
جیمین-چرا داریم میام اینجا
یونگی-میخوام کسی که دوسش دارمو ببینی
جیمین-خیلی وقته میدونم یونگیا
یونگی-واقعا
چشمامو بستم
یونگی-خب...
یک دفعه یه دختر از دور اومد نزدیکمون و یه کاغذگرفت سمت یونگی
دختره-امممم شاید بخوای...
یونگی-ببخشید میشه بپرسم بهترین بستنی فروشی این طرفا بنظرتون کجاست
لباشو غنچه کرد
دختره-خب یکیش دو تا کوچه اونور تره
لبخندی زد و تشکر کرد و رفتیم
یونگی-چرا اخمات تو همه
جیمین-دختره خیلی زشت بود
یونگی-اتفاقا خیلیم قشنگ بود
جیمین-امم اره ولی یکم زیادی ارایش کرده بود
یونگی-نه به اندازه بود
جیمین-اها درسته ولی خیلی جلف بود
یونگی-جیمینا به نظرم دوست دختر خوبی میشه
جیمین-اره تو راس...اصلا لیاقتت همون دخترس
دستشو ول کردمو جلوتر از اون راه میرفتم اونم میخندید یک دفعه از پشت بغلم کرد
یونگی-بگو حسودی کردی
جیمین-نخیرشم
یونگی-اکه اعتراف کنی بهت یه چیز خوب میدم
جیمین-حاضرم بمیرم این اعتراف نکنم
همونطور میخندید رفتیم بستنی فروشی جلوی مغازه یه سری صندلی بود
یونگی-تو بشین من میخرم میام
پشت یه میز نشستم که پیشخدمت اومد سمتم
پیشخدمت-سفارش
جیمین-دوستم داره سفارش میده
پیشخدمت-ولی به نظر تنهایی
جیمین-نه
پیشخدمت-حیفه یه پسر به این خوشگلی نیست تنها باشه
یونگی-ارع ولی متاسفانه تنها نیست
اخم کرده بود
پیشخدمت-اوه من نمیدونستم صاحب داره
لبخندی زدو دور شد
یونگی-باورم نمیشه میزاری مردم بهت خیلی راحت نزدیک بشن
جیمین-چی میگی بابا بستنیو بده
بستنیم داد به قیافش نگاه کردم اخم کرده بود زدم زیر خنده
یونگی-چیه
انگشتمو زدم به دماغش
جیمین-اعتراف کن حسودیت شد
لبخندی زد و گفت
یونگی-اعتراف می کنم حسودیم شده و یه اعتراف دیگه دوستت دارم
جیمین-ه؟
از جاش بلند شد همه توجه ها روش بود
یونگی-پارک جیمین دلم نمیخواد فقط پسر داییم باشی دلم نمیخواد فقط نقش کسیو داشته باشم که تو یه خونه باهات زندگی میکنه دلم میخواد دوستم داشته باشی همونطور که دوستت دارم
جیمین-احمق نباش بشین
یونگی-جواب بده وگرنه نمیشینم
جیمین-توروخدا بشین ابرومون رو بردی
یونگی-جواب
جیمین-بشین
یک دفعه یه صدای توی گوشم گفت
سوهیون-جوابشو بده دیگه منتظره هیونگ
ESTÁS LEYENDO
sweet school's diaries
Fanfic-جونگ کوکا کاش میتونستی لبای خودتو بچشی -نیازی بهش ندارم چون خودم یه چیز بهتر دارم ژانر:مدرسه ای،عاشقانه،زندگی روزمره کاپل:ویکوک-یونمین-نامجین وضعیت:تمام شده