Confabulation

3.1K 480 33
                                    


P.O.V:جونگ کوک
تنها کاری که تهیونگ میتونست انجام بده کشیدن یه نفس پر از حرص بود و بعد از اون خودشو پرت کرد رو صندلی

یونگی-باورم نمیشه تهیونگ تو هنوز منو..‌

تهیونگ-اره مقصر میدونم چون تو کشتیش

نامجون-یه بار دیگه درباره اون حرف بزنید هر دوتاتونو خفه میکنم

جیمین گوشه استین یونگیو کشید

جیمین-یونگیا بیا بریم

یونگی-میریم جیمینا میریم

نگاهی به تهیونگ انداختو بعد از خدافظی با همه دست جیمینو گرفتو رفت بیرون

نامجون-خیالت راحت شد تهیونگ

تهیونگ-نامجونا تو دیگه رو اعصاب من راه نرو من میرم جونگ کوک بیا تورم میبرم سر راه

مگه من پلاستیک خریدم؟؟

جونگ کوک -جین هیونگ خونه نو مبارک نامجون هیونگ ممنون بابت همه چی خدافظ

جین-خدافظ جونگ کوک

تهیونگ-جین هیونگ نامجون خدافط

اونا هم باهاش خدافظی کردن و باهم از کافی شاپ رفتیم بیرون که یک دفعه یه پسر جلومون سبز شد

تهیونگ-هوس..هوسوک؟؟

سرشو با تاسف تکون داد

هوسوک-واقعا که تهیونگا اینجوری خواستی روح هیون جه رو شاد کنی،؟

تو چشم تهیونگ اشک جمع شده بود یه پاکت نامه در اوردو چسبوندش به سینه تهیونگ

هوسوک-فکر نمیکردم هیچ وقت مجبور باشم اینو بهت بدم مجبورم کردی

و بعدش رفت

جونگ کوک-هیونگ خوبی

تهیونگ-اره خوبم

پاکت نامه رو گذاشت تو جیبش و به راهمون ادامه دادیم همش عصبی نفس میکشید دیگه نمیتونستم تحمل کنم دستشو کشیدم

تهیونگ-چیکار میکنی

جونگ کوک-بیا یه بستنی بخوریم

تهیونگ-توهمین الان یه کیک بستنی شکلاتی و ایس تی خوردی

جونگ کوک-لطفا هیونگ

از روی ناچاری باهام اومد دوتا بستنی گرفتمو کنارش نشستم

تهیونگ-من نمیخ...

جونگ کوک-برام تعریف کن اگه اشکالی نداره میخوام بدونم‌ جریان دعوای تو و یونگی هیونگ و اون پسره و این پاکت نامه اینم باید بخوری که جون داشته باشی

لبخندی میزنه و بستنیو از دستم میگیره

تهیونگ-JRSV اسم گروهی بود که منو نامجون و یونگیو اون پسری که جلوی در کافه دیدیم زمانی که راهنمایی  بودیم باهاش خاطره ساختیم من وکال بودم نامجون رپ میخوند با اینکه یونگیو هوسوکم توش میخوندن اما بیشتر یونگی اهنگارو میساخت هوسوکم میرقصید هوسوک یه خواهر کوچیکتر داشت اسمش هیون جه بود یه سال با ما تفاوت سنی داشت  من و یونگی بهش علاقه داشتیم اما خب یونگی زودتر جلو رفت بهش اعتراف کرد و هیون جه باهاش قرار میذاشت اما بعد از چند روز فهمیدم که در اصل هیون جه اونو قبول نکرده بود و تمام اون مدت اونم منو دوست داشت و یونگی مث برادرشه چند روز بعد یونگی تصادف میکنه و تو بیمارستان بستری میشه و وقتی هیون جه میخواد بره ملاقاتش با یه ماشین تصادف میکنه و...

داشت گریه میکرد

جونگ کوک-من متاسفم ولی به نظرم خود هیون جه نونا هم راضی نیست که تو و یونگی هیونگ اینجوری باهم دعوا داشته باشید

تهیونگ-میدونم اما اگه هیون جه نمیرفت ملاقاتش  الان زنده بود پیش من

جونگ کوک-هیونگ این هیچ ربطی به یونگی هیونگ نداره

تهیونگ-میدونم

جونگ کوک-پس با یونگی هیونگ همونجوری باش که اون موقع ها بودی

یکمی نشستیم

تهیونگ- فکر کنم هیون جه هم راضی نیست

پاکت نامه رو گرفت سمتم

تهیونگ-نیازی بهش ندارم بندازش دور  من میرم از یونگی معذرت خواهی کنم میتونی خودت بری
با لبخند بهش نگاه کردمو سرمو به نشونه مثبت تکون داد

از اونجا دور شدو منم رفتم خونه وبعد از دراوردن لباسام خودمو پرت کردم رو تخت

هانیول-اوپا اوپا

جونگ کوک-بله هانیول

هانیول-بیدار شو بلند شو بریم پارک

جونگ کوک-هانیول من خواب بودم

هانیول-اوپاااا

و با چشمای مظلوم بهم نگاه کرد

جونگ کوک-باشه باشه

سویشرتمو پوشیدمو دستشو گرفتم و رفتیم پارک در حالی که حواسم به هانیول که داشت تاب بازی میکرد بود دستمو کردم تو جیبم که متوجه یه تیکه کاغذ شدم درش که اوردم متوجه شدم همون پاکت نامه ایه که دوست تهیونگ هیونگ بهش داد ناراحت میشه من بخونمش بعد از کلی کلنجار رفتن نتونستم خودمو راضی کنم که اون نامه رو نخونم بازش کردم

((تهیونگ عزیزم
این نامه وصیت نامه من به توعه
خوشحالم که بهت گفتم دوستت دارم اما خیلی دیر گفتم من  سرطان خون دارم و متاسفانه اونقدر بدخیمه که ارزش شیمی درمانیم نداره میدونی وقتی یونگی اوپا بهم گفت که دوستم داره من ردش کردم اما اون ازم خواست تا حداقل ادای کسایی که همو دوست دارنو دربیاریم که بتونه فراموشم کنه تهیونگا من دیر یا زود میمیرم و اصلا ارزش این که دوستیه تو و یونگی اوپا رو بهم بزنم ندارم پس لطفا بهم قول بده که با یونگی اوپا دوست بمونی))
اخر نامه دست خط تغیر کرده بود
((تهیونگا این هوسوکه! اینو هیون جه چند هفته قبل از اون تصادف داد اما میخواستم بهت بگم که هیون جه به خاطر اون تصادف نمرد  اونطور که پزشکی قانونی مشخص کرده به خاطر مریضیش بود ))

هانیول-اوپا چرا گریه میکنی

جونگ کوک-ها دارم گریه میکنم ؟چیز مهمی نیست عزیزم برو سرسره بازی

هانیول-نمیخوام اوپا من از اون کیکا که اونجا میفروشن میخوام

جونگ کوک-بیا بریم برات بخرم

درسته که هانیول خواهر خودم نیست اما به اندازه این شیش سالی که پیشم بوده دوسش دارم ولی یه سوالی که ذهنمو مشغول کرده تهیونگ هنوز خواهر هوسوکو دوست داره؟؟
......................................................................خب اینم از این پارت 😄خب یه سوال شما اگه تهیونگ بودید مثل تهیونگ داستان با دوستتون عاشق یکی میشدید چیکار میکردید؟؟
مرسی از نظرات و وت هاتون😁😉

sweet school's  diaries Where stories live. Discover now