P.O.V:جونگ کوک
چند روزیه که تهیونگ هیونگ عجیب شدهتهیونگ-بستنی میخوام
جونگ کوک-هیونگ نمیتونم قندم بالا رفته
تهیونگ-اه لعنتی میخوای بریم اب گریپ فروت بخوریم
جونگ کوک- هیونگ چته
تهیونگ-اممم هیچی بیا بریم بیرون اصلا
هم خودش هم من هر دو گیج بودیم
جونگ کوک-هیونگ
تهیونگ-بله
جونگ کوک-کی میریم شهر باری
خنده ای کرد و گفت
تهیونگ-جمعه دیگه
یعنی نمیدونه جمعه تولدمه
تهیونگ-چیزی شده
جونگ کوک-چی ها نه
تهیونگ-میشه تا اخر هفته پیشم بمونی
جونگ کوک-هیونگ همینم زیاد بود
تهیونگ-انقدر بهت بد گذشته
جونگ کوک-چی معلومه که نه
تهیونگ-دلم برات تنگ میشه
جونگ کوک-هیونگ همش دو هفته بود
تهیونگ-هیچوقت تنها نبودی که بفهمی
جونگ کوک-تنها بودن خیلیم خوبه
یه پوزخند زد
تهیونگ-تنها بودن یه روز خوبه دوروز خوبه یه هعفته دو ماه یه سال ولی سر سال دوم کم میاری میبری
جونگ کوک-چند ساله تنهایی
تهیونگ- تمام سال های عمرمو بجز دو هفته پیش
جونگ کوک-هی هیونگ
تهیونگ-اشکالی نداره حتما خیلی بهت سخت گذشته دیگه
داد زدم
جونگ کوک-اینطور نیست چرا یک جانبه فکر میکنی تهیونگ
تهیونگ-یک جانبه چطور میتوتی بگی یک جانبس داری واسه اینکه از اینجا بری بیرون خودتو میکشی
جونگ کوک-چون دیر یا زود توهم نمیتونی تحملم کنی یه ادم که تو بیست چهارساعت روز شاید بیشتر از سه بار یه سرنگ انسولین رو به خودش تزریق کنه یه ادم که خرخونه و امیدواره که این درس خوندناش کمکش کنه چون مطمئنا هیچ کس تو اینده کمکش نمیکنه
تهیونگ-کی گفته اینجوریه
صدای دادمون کل خونه رو گرفته بود صدام پایین اومد و با ناله گفتم
جونگ کوک-چرا باهام مهربونی
تهیونگ-کوک
جونگ کوک-فقط جوابمو بده هیونگ تو هم دلت سوخته مث خانوادم
تهیونگ-اونا خانوادتن کوک
جونگ کوک-نبودن از همون اولشم نبودن سخته بچت دیابت داشته باشه مخصوصا که تنها راه بقای نسلت باشه سخته که نتونه نسلتو ادامه بده چون گرایشش به سمت دخترا نیست چون تمام قلبشو به کیم تهیونگ عوضی مدرسشون داده
با عصبانیت کیفمو برداشتمو رفتم بیرون بازم بارون میزد مثل اولین روزی که اومدم خونش رفتم سمت یه پارک و نشستم زیر بارون و شروع کردم با خودم حرف زدن
جونگ کوک-تو فقط یه احمقی احمق چرا صداتو بالا بردی چرا دعوا رو شروع کردی خب میموندی تو که بدت نمیومد حالا چی میشد دو روز بیشتر قلبت مث دارکوب بزنه به قفسه سینت چی میشد یکم دیگه گرمارو تحمل میکردی احمق
تهیونگ-اره تو احمقی احمق
جونگ کوک-ببین حتی تصورشم بهت میگه احمق جئون جونگ کوک بد بخ...
با کشیده شدنم تو بغلش فهمیدم که تصور نیست
تهیونگ-احمق کوچولوی دوست داشتنی من
بغضم ترکیدو تو بغلش زدم زیر گریه همیشه فکر میکردم اینا واسه رمانای عاشقانس من اون نیمکت بارون بغلش
تهیونگ-سرما میخوری بیا برگردیم خونه
از جام بلند شدم و بعد از اینکه اشکامو پاک کرد رفتیم سمت خونش
تیهونگ-غیر منتظره ترین اعتراف عمرم بود
جونگ کوک-حتما مزخرف ترینش بود مگه...
با صدای بلند عطسه کرد و بینیشو بالا کشید
جونگ کوک-سرما خوردی ؟؟همش تقصیر منه
تهیونگ-جونگ کوک من فقط عطسه کردم
جونگ کوک-بیا بریم خونه هیونگ نمیخوام سرما بخوری
دستشو گرفتمو با خودم میکشیدم
تهیونگ-میشه واسه جوابم به اعترافت صبر کنی
جونگ کوک-کلیدو بده درو باز کنم
درو باز کردم و رفتیم تو
تهیونگ-اتاق مهمون حموم داره من میرم اونجا حموم
جونگ کوک-مگه خراب نبود
تهیونگ-شت سوت...چی نه بابا درسش کردم
جونگ کوک-خودم میرم اونجا تو برو تو اتاق خودت
تهیونگ-ولی من هنوزجواب سوالمو نگرفتمجونگ کوک-معلومه که صبر میکنم
لبخندی زدمو رفتم تو اتاق مهمون چون حوصله حموم نداشتم فقط لباسمو عوض کردم و روی تخت خوابیدم
![](https://img.wattpad.com/cover/177931424-288-k286298.jpg)
YOU ARE READING
sweet school's diaries
Fanfiction-جونگ کوکا کاش میتونستی لبای خودتو بچشی -نیازی بهش ندارم چون خودم یه چیز بهتر دارم ژانر:مدرسه ای،عاشقانه،زندگی روزمره کاپل:ویکوک-یونمین-نامجین وضعیت:تمام شده