P.O.V:نامجون
وقتی داشتیم برمیگشتیم جین هیونگ رو همش سوال پیچ میکردمجین-نامجونا کافیه منم نمیدونم چرا اینجوری شدن فقط واسه دوستم ناراحتم خب تمومش کن
تهیونگ- جین هیونگ اینا همش به خاطر سوهیون نیستیک دفعه با چشمای گرد به تهیونگ نگاه کرد
تهیونگ-فکرشو میکردم بلاخره کار دست خودش داد
نامجون-داستان چیه اصلا جین هیونگ چرا نرفتی دنبالش
جین-جیمین باهاش کار داشت نامجونا تو امروز شیفت نیستی?
نامجون-نه میخواستم امروز پیش خانوادم باشم
جین-خانواده؟
نامجون-تو و سوهیون
به خاطر سرماگونه هاش سرخ شدن
نامجون-هیونگ باید لباس گرم بپوشی گونه هات سرخ شدن
تهیونگ-دلیل سرخ شدن گونه هاش سرما نیست من میرم ساعت شیش جونگ کوک میاد خونمون باهم درس بخونیم
بقیه راه منو جین با هم بودیم من فقط به این فکر میکردم منظور تهیونگ چیه
جین-نامجون جیمین و سوهیون هنوز نیومدن
نامجون-میان راستی قضیه سوهیون چیه
جین-اوه من چقدر خوابم میاد میرم خونه خودم بخوابم هر وقت سوهیون اومد میام پایین
دوتا خمیازه هم کشید و از پله ها بالا رفت منم پشت سرش رفتمو لحظه ای که میخواست درو ببنده پامو گذاشتم لای در
نامجون-اول بگو قضیه سوهیون چیه که همه میدونن بجز من
جین-من خوابم میاد نامجون
نامجون-هیونگ لطفا
جین-اههه بیا تو
در خونشو باز کردو منم رفتم تو
جیندیروزکهرفتیکافهمنوسوهیونداشتیمتاریخمیخوندیمکه جیمینزنگزدومنمگفتممینجیمینسوهیونشنیدوناراحت شددلیلیناراحتیشوپرسیدمگفتکه چجوری بگم
نامجون-تاحالا هرچی گفتیم نفهمیدم کلی بگو
جین-داداشت عاشق یونگیه
نامجون-چی؟
جین-گفتم بزار کامل بگم بفهمی دیروز که رفتی کافه من و سوهیون داشتیم تاریخ میخوندیم که جیمین زنگ زد منم بهش گفتم مین جیمین سوهیون شنید ناراحت شد دلیل ناراحتیشو پرسیدم گفت که عاشق یونگیه
نامجون-الان این وسط کی مقصره سوهیون یونگی جیمین تو؟
جین-منو واسه چی میاری وسط
نامجون-نمیدونم هیونگ الان یکمی ذهنم بهم ریخت الان سوهیونو جیمین باهمن؟؟یه وقت همو نکشن جیمین خبر داره؟جین-نگران نباش سوهیون وجیمین باهم حرف زدن مشکل امروز اینه که دیروز یونگی به سوهیون گفت دیگه درمورد خودشو جیمین حرف نزنه جیمینم فکر میکنه که علاقه سوهیونو یونگی دو طرفس قهوه یا چایی؟
نامجون-اب
همون لحظه زنگ خونه جین هیونگ زده شد درو باز کردم
یونگی-جیمین اینجا نیست؟
جین-نه رفته...
پرید وسط حرف جین هیونگ
یونگی-امشب بازیع
جین-نه رفته...
نامجون-اگه هم باشه جین هیونگ دیگه بازی نمیکنه
یونگی-کجاعه یعنی میتونه خونه جونگ کوک یا تهیونگ باشه
جین- بزارید حرف بزنم هی میپرید وسط حرفم
اروم باش برگرد خونه جیمین رفته دنبال سوهیون برمیگرده خونههنوز یونگی نفس نفس میزد یعنی انقدر جیمینو دوست داره؟ پس چرا دیروز اونجوری شد
یونگی-میتونم اینجا منتظرش بمونم
جین-اره
بیست دقیقه تمام یونگی به در خیره شد
یونگی-چرا نمیان
جین-شاید رفتن جایی
یونگی-نامجون برادرت گوشی داره
نامجون-خب زنگ بزن به جیمین
یونگی-جوابمو نمیده چجوری زنگ بزنم
به گوشی سوهیون زنگ زدم که هم زمان شد با در خونه یونگی سریع درو باز کرد
سوهیون-هیونگ من رسیدم زنگ نزن یونگی هیونگ اینجا چیکار میکنی
یونگی-جیمین کجاست
سوهیون-جیمین هیونگ؟؟
یونگی-جیمین دیگه ای میشناسی
نامجون-یونگی اون بچست
سوهیون-اون قرار بود بیاد دنبالم ولی بهم پیام داد که منتظرش نباشم
یونگی-جیمین همراهت نیست؟
سوهیون-نه
یونگی مث چی دویید بیرون
جین-جواب منم نمیده گوشیشو خاموش کرده
سوهیون زد زیر خنده
سوهیون-هیونگ تو جرا باور میکنی جیمین هیونگ اومد دنبالم برگشت خونه گوشیشم شارژش تموم شد
نفس عمیقی کشیدم
نامجون-سوهیون این چیزایی که شنیدم راسته ؟
با ترس به جین نگاهی انداختسوهیون-چی شنیدی هیونگ
نامجون-بیخیال مهم اینه که من امروز مرخصی گرفتم تا با خانوادم بریم بیرون
سوهیون-جین هیونگ میاد
نامجون-معلومه جین هیونگم عضوی از خانوادمونه
به جین هیونگ نگاه کردم بازم گونه هاش قرمز شده بود نکنه مریض شده؟
YOU ARE READING
sweet school's diaries
Fanfiction-جونگ کوکا کاش میتونستی لبای خودتو بچشی -نیازی بهش ندارم چون خودم یه چیز بهتر دارم ژانر:مدرسه ای،عاشقانه،زندگی روزمره کاپل:ویکوک-یونمین-نامجین وضعیت:تمام شده