قلمو رو با مهارت رو بوم نقاشی میکشید. پوک عمیقی به سیگارش زد. نمیدونست این چندمین سیگاری هست که میکشه تعدادش از دستش در رفته بود.
تند تند نفس های عمیق میکشید تا نفس تنگیشو نادیده بگیره.
ته سیگارشو تو جاسیگاری خاموش کرد و آه عمیقی از ته دلش کشید. قلمو رو کنار سه پایه نقاشی گذاشت.
سیگارش و از بغل میز برداشت. به سمت تختش رفت و روی تخت لش کرد.سیگار و از پاکتش برداشت و رو لبش گذاشت. با همون فندک همیشگی روشنش کرد. چشماشو بست تا اشکی که تو چشماش جمع شده و بود نادیده بگیره.
پوک عمیقی به سیگار زد و به اون فندک نگاه کرد، فندکی که یادگاری لیام بود.اون فندک شده بود رفیق چند ساله ی زین. حداقل از هری با معرفت تر بود و تو شرایط سخت تنهاش نزاشته بود. کنارش بود و سعی میکرد مرحم دردش باشه نه اینکه دردی بهش اضافه کنه.
تند تند سیگار میکشید و به وضعیتش فکر میکرد. قطعا اون یه احمق بود که هنوزم برای لیام دلتنگی میکرد اما خب، اون عاشق لیام بود.
لیام...اون عین یه تومور بدخیم اول تو کل وجودم ریشه زد و بعد من و کشت...از نظر همه زین یه آدم پوست کلفت و بد اخلاق بود که هیچوقت از پا نمیوفته، اما زین خیلی مظلوم و آسیب پذیر بود و ساده ترین حرفا هم دلشو میشکوند.
فقط خودش و خداش میتونستن گریه های پر از درد و مظلومانش رو ببینن. زین قوی نبود بلکه ضعیف تر از همیشه بود فقط اینو هیچوقت بروز نمیداد.آخرین سیگارشو روشن کرد و جلوی پنجره رفت. داشت به برفی که از آسمون میریخت نگاه میکرد.
دونه های قشنگ برف با رقص روی زمین مینشستن و خاطرات شیرینی رو برای زین تداعی میکردن. خاطراتی که با وجود شیرین بودنش قلبشو به درد میاورد.با یاداوری اون خاطره قشنگ لبخند تلخی رو لبش نشست.
Flash back:لیام: زین بسه بیا بریم تو سرما میخوری.
+لیومممم بمونیم دیگه تازه اومدیم.
لیام: تازه نیومدیم چهار ساعته اومدیم بیرون داریم برف بازی میکنیم مطمئنم تا الان سرما خوردی آب دماغتو ببین، داره راه میوفته.
+لیییی بیا بازی کنیم دیگه.
بعد از تموم شدن حرفش گوله برفی برداشت و به سینه لیام پرتاب کردلیام:زین تو میخوای کریسمس و درحال برف بازی باشی؟
+خب ما که کارامونو کردیم درختمونم تزئین کردیم، برای چی زود بریم؟
لیام:سرما میخوری
+نمیخورم
لیام:من رفتم تو بمون
+عه لیااااام
لیام پشتشو به زین کرد و دستشو و برای خدافظی بالا آورد
YOU ARE READING
My broken heart(Ziam♡)
Fanfiction•Completed• "قلب شکستهِ من" میشه نری؟ میشه برای چند ثانیه تظاهر کنی که دوسم داری؟ میشه حداقل یه بار به دروغ بهم بگی دوستت دارم؟ انقدر تو حسرت این دوتا کلمه دارم میسوزم که برام مهم نیست دروغه برام مهم نیست که تو ازم متنفری میشه حداقل الان که از پیش...