Louis pov:
+زین آخریشه غر نزن
زین با اخمای درهم گفت:الان چند روزه بهوش اومدم همش میبرن من و برای آزمایش خسته شدم هی تکونم میدید تکون میخورم دردم میگیره هی هم کمپوت های بدمزه بخوردم میدید یکی بره برای من چیزبرگر بخره بیاره+دردت طبیعیه دنده هات شکسته درضمن غذای روغنی برات ضرر داره و این آزمایش ها بخاطر خودته قلب خیلی خطرناکه انقدر غر نزن چند تا دیگه مونده
زین:چند تااااااااااا مگه نگفتی یکی دیگه مونده
+نه خب یه دونه دیگه به چند تا دیگه مونده
زین:ها؟ :/
+میگم که یه دونه آزمایش به چند تا آزمایش دیگه مونده
زین:نفهمیدم :/
+خنگی دیگه نمیفهمی
زین:خودت فهمیدی چی گفتی که من بفهمم؟
+آره اینارو حتی به شان هم گفته بودم میفهمید
وقتی دیدم داره بد نگام میکنه گفتم:خب بابا چرا میزنی
زین:کی زدم؟
+داری با نگات میزنی
زین:ها؟
+خنگی دیگه دارم میگم اگه نگات دست و پا داشت مشت و لگد میزد
زین:اخماش رفت تو هم و سرش رو گرفت زیرلب ناله ای از درد کرد
+فکر کنم اثر مسکن ها داره میره وایسا چند دقیقه دیگه دکترت میاد پانسمانت هم باید عوض شه
زین:باشه
+من چند دقیقه دیگه میام
از اتاق اومدم بیرون از لای در نگاش کردم
سر و صورتش زخمی بود دور سرش با باند بسته بودن دنده هاش شکسته بودن و موقع نفس کشیدن و تکون خوردن درد حشتناکی میکشید ولی صداش در نمی اومد اون هیچوقت درد جسمیش رو بروز نمیداد
در و بستم از در فاصله گرفتمهری:لوییی
با تعجب به هری نگاه کردم و گفتم:هری تو اینجا چیکار میکنی؟
هری با اضطراب گفت:فقط دلم برات تنگ شده بود اومد جلو و بغلم کرد بغلش کردم و گفتم:چقدر یهویی
هری گفت:خوبه یعنی خوبی؟
+کی خوبه؟
هری:خودت رو میگم خوبی؟
+آره معلومه که خوبم ولی تو انگار خوب نیستی
هری:نه من خوبم
+هری داری سر من شیره میمالی؟؟
هری مضطرب لبخندی زد و گفت:
نه عزیزم+آخه هروقت یه چیزیو ازم پنهون میکنی مضطرب میشی
هری هوفی با کلافگی کشید و گفت:یه چیز میگم خب عصبی نشو خبری نیس خودم از هیچی مطمئن نیستم
ESTÁS LEYENDO
My broken heart(Ziam♡)
Fanfic•Completed• "قلب شکستهِ من" میشه نری؟ میشه برای چند ثانیه تظاهر کنی که دوسم داری؟ میشه حداقل یه بار به دروغ بهم بگی دوستت دارم؟ انقدر تو حسرت این دوتا کلمه دارم میسوزم که برام مهم نیست دروغه برام مهم نیست که تو ازم متنفری میشه حداقل الان که از پیش...