part 54

2.4K 413 556
                                    

تریلر فیک☝🏽
...
zayn pov:

سر انگشتام رو نوازش وار روی پوستش تکون دادم و خط های خیالی روی کمرش کشیدم.
درست مثل گذشته ها لمس کردن بدنش توی خواب یه وقتایی باعث میشد لبخند بزنه ولی فقط یه چیزی اینجا مثل گذشته نبود.
اون می‌خندید ولی...

پهلو هاش رو با کف دستم نوازش کردم ولی انگار تمام پوست صاف و نرم لیام زخم شده بود.
یعنی بدنش حساسیتی داشت؟

جلوی کنجکاویم رو گرفتم تا لیام رو بدخواب نکنم.
اون دستاش رو محکم دور گردنم حلقه کرده بود،اگه از بغلش می‌یومدم بیرون سریع بیدار میشد.

انگار زمان برای من ایستاده بود.
به طور غیر ارادی عمیقا باور کرده بودم که وقتی بیدار بشیم و روزمون رو شروع کنیم قراره همه‌ی اتفاقای بد توی این خونه از گوشه و کنار بیرون بیان،این آرامش و آغوش لیام رو دوباره ازم دور کنن.
مثل کسی که تو سال هاست تو یه بیابون بزرگ گیر افتاده،سراب بی رحم آب برای تشنگی و عذاب بیشترهی بیشترازش دور می‌شه!

نمی‌خواستم انقدر بدبین باشم اما زندگی جوری مشتش رو محکم به صورتم کوبیده که دیگه نمیتونم به خوشحال بودن اعتماد کنم!
بعد از هر لبخند ساده و یک امیدواری کوچیک بلافاصله تمام مشکلات رو پشت سرهم ردیف می‌کنه تا دوبرار لبخندی که زدی زجر بکشی.
حداقل این درسی بود که من اززندگی گرفته بودم.

اخمای لیام توهم رفت و چهره قشنگش گرفته شد،ذهنش آشفته بود.
انگشتام رو روی ابروهای خوش حالت لیام کشیدم و سرم رو بالا بردم.
بوسه ایی رو پیشونیش گذاشتم و به چهره غرق خوابش نگاه کردم.
ابروهاش رو بوسیدم و بالاخره عضلات صورتش رو شل کرد و اخم های ترسناکش از ببن رفت.

با سر انگشتام لباش رو نوازش کردم و کنار لبش رو بوسیدم و منتظر به چهره‌ش نگاه کردم.
لبخند کوچیکی زد و حلقه دستاش رو دورم سفت تر کرد.
این عجیب بود که بعد از این همه مدت بازم من تنها کسی‌ام که باعث میشم اخمای لیام تو خواب تبدیل به لبخند بشه.

بینیم رو روی سیب گلوی لیام گذاشتم و عطر تنش رو نفس کشیدم.اونقدر عمیق نفس کشیدم تا مطمئن بشم که هیچوقت قرار نیست این بو رو فراموش کنم.
صورتم رو عقب کشیدم و به جاش بوسه‌‌ی کوتاهی روی گردنش گذاشتم و چشمام رو بستم. دیشب وقتی همدیگرو بغل کردیم تونستم بعد از مدت ها با آرامش بخوابم.

دلم نیومد زیاد بخوابم،فکر میکردم باید این لحظه هارو یه جوری نگه دارم تا نگذره.
نگذره...چون هنوزم می‌ترسیدم که فردا وقتی لیام از خواب بیدار میشه دوباره از من متنفر بشه.

منتظر بودم لیام بلند شه و بعد از کوبیدن مشتش محکمش توصورتم دوباره ترکم کنه.
این دست خودم نبود، می‌ترسیدم.
می‌ترسیدم که لیام بره و تنهام بذاره،من از تنهایی میترسم.

My broken heart(Ziam♡)Where stories live. Discover now