Part 15

2.5K 469 260
                                    

Louis pov:

خودمو تو بغل هری جا به جا کردم عطر تنشو عمیق نفس کشیدم

هری:بهتری عزیزم؟

+اوهوم

پاشدم و رفتم دستشویی که گوشیم زنگ خورد

هری:شان عه

+بزن رو آیفون ببینم چی میگه

صدای بلند و آشفته‌ی شان تو خونه پخش شد

شان:لویی یه سوال میپرسم سریع جوابم رو بده وقت ندارم

دستام و با حوله خشک کردم و سمت هری که تلفن به دست منتظرم بود رفتم

+بله چیشده؟

شان:زین بیماری قلبی داره؟

+چی؟ معلومه چی داری میگی؟

شان:گفتم زین بیماری قلبی داره؟

+چطور چرا؟

شان هوفی از کلافگی کشید و گفت:زین تصادف کرده الان تو بیمارستانه تو اتاق عمل یه مشکلی پیش اومده ازم پرسیدن بیماری قلبی داره یا نه اگه داشته به من نگفته گفتم شاید به تو گفته باشه

+چی داری میگی چه تصادفی چه بیماری قلبی کجایی بگو منم بیام

شان:آدرس و میفرستم

هری:زین...

+هری تو قول دادی دیگه سر زین بحث و دعوا نکنیم

هری نفس عمیقی کشید و گفت:من ک چیزی نگفتم

سریع کتم رو برداشتم و سمت در رفتم

هری: بزار من برسونمت لو

+باشه زود باش

با نگرانی تو ماشین نشستم و منتظر شدم

هری به سختی گفت:چیزی نیست عزیزم نگران نشو

به هری نگاه کردم معلوم بود بزور داره این حرف و میزنه تصمیم گرفتم چیزی از حسی که داشتم بهش نگم

خیابون ها انگار کش می اومدن انگار که اونا هم نمیخواستن من به بیمارستان برسم

هری:لویی الان میرسیم عزیزم آروم باش
لبخند شیرینی بهش زدم و دستش رو روی فرمون فشار دادم

بعد از یک ساعت که برای من مثل یه هفته بود رسیدیم بیمارستان

هری:میخوای باهات بیام؟

مطمئن بودم اگه بیاد دعوا میشه پس گفتم:نه لازم نیس ممنون

هری کلاهش رو سمتم گرفت و گفت: بیا بگیر بزار رو سرت تند راه برو نبیننت خب؟

لباشو و بوسیدم و گفتم:باشه عزیزم
کلاه و رو سرم گذاشتم از ماشین پیاده شدم و به شان زنگ زدم با کمی تاخیر برداشت

شان:بله

+کجایی شان؟

شان:طبقه دوم بیا اونجا من و میبینی

My broken heart(Ziam♡)Where stories live. Discover now