part 31

2.5K 440 501
                                    

Zayn pov:

-تموم شد خسته نباشی زین

+مرسی

از جام بلند شدم سعی کردم قبل از این کارا من و ببینه جیم شم برم
مصاحبه کردن همیشه بدترین قسمتشه،زندگی من زندگیه منه به خودم ربط داره نه بقیه

کارا:زین چرا مثل آدم اون سوالا رو جواب نمیدادی؟

با صدای کارا برگشتم و نگاش کردم

+قرار نبود درمورد خانوادم و زندگیه شخصیم سوال کنند،تو گفتی آلبوم

کارا:آلبومم پرسید دیگه

+کارا حتما یه دلیلی داره که من خانوادم رو پیشم ندارم،با این کارات بهم آسیب میزنی

کارا:زین چندتا سوال پرسید دیگه چرا بزرگش میکنی؟

+من میرم

کارا:با بادیگاردات میری زین،دوباره اونارو نپیچون

+نمیخوام خودم میرم

کارا:مجبورم نکن مجبورت کنم

+چجوری میخوای مجبورم کنی؟

کارا:خودت خوب میدونی

شونه ای بالا انداختم و بی توجه به کارا سمت خروجی رفتم

داشتم فکر میکردم به کی زنگ بزنم که بیاد دنبالم که دستم توسط یه نفر کشیده شد
شروع کرد به دویدن،منم دنبال خودش میکشید

+هی آروم تو کی هستی؟هی با توام

یهو ایستاد و برگشت سمتم،چهره اش آشنا بود

-بیا بریم میخوام از دست بادیگاردات خلاصت کنم

+آو

دستم کشید و سریع سوار ماشین شدیم

-آخیش

+مطمئنی تو فرار نمیکردی؟

-من نمیخواستم مصاحبه بدم

+مشین گان کلی؟

-ریچارد بیکر،اسمم ریچارده

+زین مالیک

ریچارد:خیلی خب حالا کجا بریم؟

+نمیدونم

ریچارد ماشین رو روشن کرد و راه افتاد

ریچارد:بریم قهوه بخوریم من یه جای خوب میشناسم

+ریچارد

ریچارد:بهم بگو ریچ

+باشه ریچ از آشناییت خوشبختم

ریچارد:منم همینطور زی
از من میپرسی از این به بعد اینجا برای مصاحبه دعوتت کردن نیا،چون دهنتو سرویس میکنه

+دیگه نمیام

ریچارد:دتس مای بوی،تو چقدر خوشگلی پسر

زین خندید و گفت:مرسی ریچ،توام بد نیستی

My broken heart(Ziam♡)Onde histórias criam vida. Descubra agora