Zayn pov:
-تموم شد خسته نباشی زین
+مرسی
از جام بلند شدم سعی کردم قبل از این کارا من و ببینه جیم شم برم
مصاحبه کردن همیشه بدترین قسمتشه،زندگی من زندگیه منه به خودم ربط داره نه بقیهکارا:زین چرا مثل آدم اون سوالا رو جواب نمیدادی؟
با صدای کارا برگشتم و نگاش کردم
+قرار نبود درمورد خانوادم و زندگیه شخصیم سوال کنند،تو گفتی آلبوم
کارا:آلبومم پرسید دیگه
+کارا حتما یه دلیلی داره که من خانوادم رو پیشم ندارم،با این کارات بهم آسیب میزنی
کارا:زین چندتا سوال پرسید دیگه چرا بزرگش میکنی؟
+من میرم
کارا:با بادیگاردات میری زین،دوباره اونارو نپیچون
+نمیخوام خودم میرم
کارا:مجبورم نکن مجبورت کنم
+چجوری میخوای مجبورم کنی؟
کارا:خودت خوب میدونی
شونه ای بالا انداختم و بی توجه به کارا سمت خروجی رفتم
داشتم فکر میکردم به کی زنگ بزنم که بیاد دنبالم که دستم توسط یه نفر کشیده شد
شروع کرد به دویدن،منم دنبال خودش میکشید+هی آروم تو کی هستی؟هی با توام
یهو ایستاد و برگشت سمتم،چهره اش آشنا بود
-بیا بریم میخوام از دست بادیگاردات خلاصت کنم
+آو
دستم کشید و سریع سوار ماشین شدیم
-آخیش
+مطمئنی تو فرار نمیکردی؟
-من نمیخواستم مصاحبه بدم
+مشین گان کلی؟
-ریچارد بیکر،اسمم ریچارده
+زین مالیک
ریچارد:خیلی خب حالا کجا بریم؟
+نمیدونم
ریچارد ماشین رو روشن کرد و راه افتاد
ریچارد:بریم قهوه بخوریم من یه جای خوب میشناسم
+ریچارد
ریچارد:بهم بگو ریچ
+باشه ریچ از آشناییت خوشبختم
ریچارد:منم همینطور زی
از من میپرسی از این به بعد اینجا برای مصاحبه دعوتت کردن نیا،چون دهنتو سرویس میکنه+دیگه نمیام
ریچارد:دتس مای بوی،تو چقدر خوشگلی پسر
زین خندید و گفت:مرسی ریچ،توام بد نیستی
VOCÊ ESTÁ LENDO
My broken heart(Ziam♡)
Fanfic•Completed• "قلب شکستهِ من" میشه نری؟ میشه برای چند ثانیه تظاهر کنی که دوسم داری؟ میشه حداقل یه بار به دروغ بهم بگی دوستت دارم؟ انقدر تو حسرت این دوتا کلمه دارم میسوزم که برام مهم نیست دروغه برام مهم نیست که تو ازم متنفری میشه حداقل الان که از پیش...