part12

2.5K 505 341
                                    

Louis pov:
دلشوره داشت دیوونم میکرد.

شان: هی لویی کجایی؟

+همینجا.

شان: تموم شد خوردی.

+چیو؟

شان: ناخونتو میگم.

یکم به دور و ور نگاه کردم که دیدم زین نیست.

+زین کو؟

شان: نمیدونم پسره دیوونه برق گرفتتش پاشد رفت یهو.

+چی گفتی بهش که پاشد رفت؟

شان: هیچی بابا داشتم بهش میگفتم از زندگیت لذت ببر. اونم لطف کرده بود حرفام و به دیکش هم حساب نمیکرد. به افق خیره شده بود.
بهش گفتم لحظه ها تکرار نمیشن اونم گفت که دوباره بگو اون جمله‌تو. منم تکرار کردم. چندبار لحظه هارو زیر لب تکرار کرد بعدش عین فشنگ رفت بالا. اصلا تو که اینجا نشسته بودی، حواست کجا بود؟

+ها هیچی همینجا بودم.

شان: بیخیال لو زود باش بگو همش تو فکری.

+آپدیتارو دیدی؟

شان: نوچ

+ببین.

شان گوشیشو برداشت. بعد از چند دقیقه بلند شد و گفت: وات د فاک این و کی گرفته؟

+نمیدونم از بالا گرفته شده فکر میکنم همسایه های زین گرفتن.

شان: خب بیخیال تو فیلم بد بنظر نمیایم. مشکلش چیه؟

+هری...
شان پرید وسط حرفم.

شان: هولی شت بگا رفتیم!

+همینطوره.

شان: بیا قبل این که بری خونه قبرتو بخر. من پول ندارم برات قبر بخرم. شبا از گشنگی نون خشک میخورم اونم تف میزنم از گلوم بره پایین. مخارج زندگی بالا رفته بیا به فکر من باش من نمیتونم....

+شان الان وقت مسخره بازی نیست بگو چیکارکنم؟

شان: خب بزار فکر کنم.

+هری من و میکشه. لیام و نایل هم قهر میشن خدااا.
شان با شنیدن اسم نایل اخماش توهم رفت و گفت: نایل بهتر نشده؟

+دیروز هری گفت که خوبه.

شان: هومم چیکار کنیم؟ میخوای فعلا خونه نرو.

+نه تا الانم خیلی دیر کردم.

زین با سر و صدا اومد پایین. یه جملاتی و زیرلب تکرار میکرد و میخوند.

شان: دیوونه شده حالا با خودشم حرف میزنه.

+شان، اون همیشه با خودش حرف میزنه.

زین: خفه شین.

+چیکار میکردی اون بالا؟

زین:داشتم می نوشتم. نوشتمش.

My broken heart(Ziam♡)Where stories live. Discover now