part 38

2.7K 482 564
                                    

Zayn pov:

سیگارم رو بین لبام گذاشتم و با فندک طلایی لیام روشنش کردم.

دودی که از دهنم خارج میشد دود سیگار نبود
حس میکردم دود سوختن قلبم بود.

چشمام رو فشار دادم و سرم رو تکون دادم تا از این سرگیجه لعنتی خلاص شم
هنوز کامل حالم سرجاش نیومده بود.

دسته مبل رو تو دستام گرفتم و سمت پنجره رفتم سرگیجه فقط کارم رو سخت میکرد،به کمک دیوار خودم رو به پنجره رسوندم.

پنجره رو باز کردم، ازش آویزون شدم خم شدم پایین و بلند زدم زیر خنده.

ریچارد با عصبانیت یقه لباسم رو کشید و گفت: زین نمیشه یک دقیقه تنهات گذاشت؟برای چی بلند شدی؟بشین الان یه چیزی میارم از سرت بپره.

سرخوش بلند زدم زیر خنده و گفتم: بو میده

ریچارد با گیجی سرش رو تکون داد و گفت:چی؟

+بو میده نوا فردا بلند میشه اینجا بو میده

ریچارد که تازه چشمش خورده بود به سیگار توی دستم با حرص ازم گرفتتش و خاموشش کرد.

ریچارد:تو چه مرگته زین؟سیگار،مواد خودتو خفه کن آفرین این شکلی نمیمیری ادامه بده.

لحظاتی بعد دوباره زدم زیرخنده و گفتم: باور کن همین جوری هم دارم میمیرم.

ریچارد با بیچارگی دست زین و گرفت رو کاناپه نشوند،به صورت رنگ پریده و کبودش نگاه کرد لباش آبی شده بود.

این که دقیقا باید چه واکنشی داشته باشه رو نمیدونست، کار زین عملاً شبیه خودکشی بود و ریچارد هم نمیخواست دوست جدیدش رو از دست بده.

واقعا نمیدونست چجوری زین رو کنترل کنه زین به معنای واقعی رد داده بود.
شاید بهتر بود از لویی کمک میگرفت،اصلا نمیدونست چرا این شکلی شده

از زندگی زین هیچی نمیدونست،فقط حدس میزد سختی های زیادی کشیده این براش مثل روز روشن بود.

بی جون خندیدم و پاکت سیگار رو از رو میز برداشتم
با دستای لرزونم سیگارم رو روشن کردم و روی مبل لم دادم،پام رو رو میز دراز کردم و به دود سیگار نگاه کردم

بی توجه به سوزش قفسه سینم کام سنگینی از سیگارم گرفتم و به پاکت سفید روی میز چشم غره رفتم و میدل فینگرم و بهش نشون دادم.

خم شدم و از روی میز برش برداشتم،این پاکت میخواست مشخص کنه که من بچه ی یاسر و تریشا هستم یا نه؟

چجوری به این نقطه رسیدم که اینا قراره مشخص کنند من ساین شاین مامانم هستم یا نه؟

دود رو از بینیم خارج کردم و به سرفه افتادم

شاید سیگار فقط اسمش بد در رفته
وقتی به زندگیم نگاه میکنم میبنم فقط اون تو تک تک مراحل زندگیم همراهم بوده.

My broken heart(Ziam♡)Where stories live. Discover now