part 43

2.4K 467 488
                                    

وی بالش ها را از باسن خود و لیام دراورده و چپتر جدید را آپ میکند.
تریت نویسنده اند لیام ویت کایندس.

"دارم چند پارت پشت هم آپ میکنم
اگه حوصله ندارید بخونید و ممکنه فلاپش کنید بزارید برای یه وقت دیگه چون به سختی نوشتمش"

Louis pov:

ماتم زده به تصویر زین نگاه کردم.
چهره غمگین و چشمای خیسش قلبم رو به درد می آورد.

با حسرت آهی کشیدم و مغموم سرم رو پایین انداختم،طاقت دیدن چهرهِ ناامیدش رو نداشتم.
هیچوقت دلم نمیخواست ناامیدی یه روز اون رو از پا در بیاره.

دلم از همین الان براش پَر میکشید،کاش میتونستم قبل رفتن یه بار دیگه بغلش کنم،دلم برای لبخندای آبیش تنگ میشد.

زین:تمام این سال ها،سعی کردم درکتون کنم،واقعا تلاش کردم خودم رو جای شما بزارم...

با زبونش لب های سرخش رو تر کرد و کف دستش رو رویِ سرش کشید و با ناراحتی موهای یه سانتیش رو کشید.

زین:گفتم اشکال نداره دوستام چون فکر میکنند آبرو و اعتبارشون بخاطر من از دست رفته بیخیال من شدند،اشکال نداره صبور باش،بالاخره پشیمون میشن زین مطمئن باش اونا یه روز برمیگردن.

میدونم حقم داشتید،من تا یه جایی بهتون حق میدم.

بالاخره کام اوت چیزی نیست که ساده باشه،میدونم بعد اون کام اوت ناخواسته هنوزم دارید اذیت میشد،اما خب چیزی که فراموش کرده بودید این بود که من اون کارو هیچوقت با رفیقام نمیکنم.

شایدم من فراموش کرده بودم که هیچوقت براتون ارزش نداشتم و مهم نبودم،آره تقصیر منه نه شماها.

با بغض خندید و دستش رو محکم رویِ چشماش کشید...

دلم میخواست برای حجم غمی که تو صداش خونه کرده بود بمیرم.

زین:اشکال نداره،یکم طول کشید تا بفهمم هیچوقت براتون مهم نبودم،اما خب سال هایی که کنارم بودین رو هیچوقت فراموش نمیکنم.

تمام اولین هایی که داشتم با شماها بوده،بهترین خاطرات زندگیم رو با شماها تجربه کردم...

لازم نیست عذاب وجدان داشته باشید،هرکسی هم جای شما بود با دیدن اون مدارکا اعتمادش رو نسبت بهم از دست میداد و از من دست میکشید.

قطره اشکی از چشمای قرمزش سرازیر شد و لبش رو به دندون گرفت.

انگشتای باریکش رو صورت استخونی لاغرش کشید و اشکش رو پاک کرد.

زین:حق داشتید،من آدمی نبودم که ارزش جنگیدن داشته باشم.
از اولشم کسی باورم نداشت،کسی دوستم نداشت.
من بهتون حق میدم.

آخه کی یه آدم غمگین و دوست داره؟
حتی خودمم از خودم متنفرم،خیلی پرتوقع بودم که از بقیه انتظار داشتم بهم اهمیت بدن.

My broken heart(Ziam♡)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora