part 35

2.5K 465 479
                                    

Zayn pov:

لیام چشمام رو بوسید و تو چشمام نگاه کرد
مرد چشم فندوقی چقدر دلتنگ نگاهت بودم

پیشونیم رو بوسید و کنارم دراز کشید
دستش رو روی شکم گذاشت،من و به خودش نزدیک کرد،سرش رو روی سینم گذاشت و خودش رو تو بغلم جا داد

موهای نرم و قشنگش جلوی صورتم بود
وسوسه بوسیدن اون ها داشت دیوونم میکرد

لیام هروقت ناراحت میشد،عین یه تدی بر جمع میشد تو بغلم
یعنی از چی ناراحت بود؟بخاطر بن بود؟

عذاب وجدان زیادی با به یاد اوردن اسم بن به وجودم سرازیر شد
خدای من لیام مال نبود،حق نداشتم این کارو کنم
حق نداشتم اینجوری بغلش کنم

دستم رو دور کمرش گذاشتم و محکم بغلش کردم

نمیتونستم جلوی لیام مقاومت کنم و نادیدش بگیرم،اون همیشه نقطه ضعفم بوده

لیام صورتش رو مالید به سینم و محکم تر بغلم کرد

لیام فقط خیلی کیوت شده،شبایی که عین یه تدی بر لوس جمع میشد تو بغلم من تاپ میشدم

لبم رو محکم گاز گرفتم و سعی کردم افکار درتیم رو کنار بزارم
خب طبیعتا نباید با این افکار سفت شم،ولی از آخرین رابطه ام سه سال گذشته، سه سال فاکی لیام من و لمس نکرده
آخرین رابطه ام با لیام من تاپ بودم

تدی بر کیوت خوردنیم هروقت باتم میشد انگار روحش رو از بدنش بیرون میکشیدم،انقدر کلی بازی درمیاورد تا خودم بیخیالش شم

آخرشم فقط میتونستم انگشتش کنم
سرجاش نمی موند که هی بازیگوشی میکرد،
لیام واقعا عین بچه هاست فقط هیکلش آدم و گول میزنه

تو کل اون چندسالی که باهم بودیم،فقط سه بار تونستم تاپ شم

همون سه بار هم تا سه هفته فقط دراز میکشید و فوحشم میداد
لوس میکرد خودشو،ادا درمیاورد تا بخندونتم

هی میگفت درد دارم نمیتونم غذا بخورم،نمیدونم باسنش رو بفاک دادم یا دستاشو که مجبورم میکرد بهش غذا بدم

احساس غرور و خوشحالی که بخاطر رفتار تدی کیوتم داشتم رو اصلا نمیشه با کلمات توصیف کرد

کسی میدونه عصبی شدن این تدی بر کیوت چقدر ترسناکه؟
وقتی به عصبی شدنش فکر میکنم موهای تنم سیخ میشه

حتی اینم میدونم وقتی لیام خوابش برد باید پاشم برم
چون میدونم لیام وقتی فردا مارو اینجوری ببینه همه جارو به خاک و خون میکشه

لیام دستش رو برد زیر تیشرتم و شکمم رو نوازش کرد،با سرانگشتاش رو بانداژ روی شکمم رو لمس کرد

اخمام توهم رفت،زخمم تا الان باید خوب میشد اما عفونت کرده بود و درحد مرگ درد داشت

تیشرتم رو بالا زد،درست وسط قفسه سینم یه بوسه ی خیس گذاشت

My broken heart(Ziam♡)Onde histórias criam vida. Descubra agora