مایلی با جدیت باهام دست داد و گفت:خوشوقتم از دیدنتون آقای مالیک ما نتیجه رو سر فرصت مناسب بهتون اعلام میکنیم
+ممنون خدانگهدار
مایلی:به سلامت
سوار ماشین شدم که شان با کارا خدافظی کرد و اونم سوار شد
شان:خب؟چیشد؟چی گفت؟؟
+گفت نتیجه رو اعلام میکنیم
شان:عاااا خوبه
چپ چپ نگاش کردم که گفت:نمیخواد اینجوری نگام کنی خب اصلا بیا من و بخور تعارف نکن آره بیا بخورر بیا بخورررر بیا بخورشششششش
+خفشو شان
شان:یکم سخته ولی سعیمو میکنم
+استرس دارم
شان:..
+بنظرت خوششون اومد؟
شان:..
+شااان
شان:..
+مردییی مرتیکه؟
شان:عه خودت گفتی خفه شم
+تو دهنت هیچوقت بسته نمیشه الان جدی گرفتی؟
شان:خب دلم خواست الان جدی بگیرم
+شااان
شان:جونم
+بنظرت خوششون اومده؟
شان:آره تو عالی بود
+جدی میگی؟
شان:آره من با مایلی همکاری داشتم میشناسمش بنظرم خوشش اومد
+حس میکنم اون دوستش کارا خیلی روش تاثیر داشت
شان:من فکر میکنم که بیشتر از دوستن ولی آره اون روش خیلی تاثیر داره
+کارا خوشش اومد؟
شان:آره اون که خیلی خوشش اومد از تو هم خیلی خوشش اومد
+این خوبه؟
شان:آره خیلی خوبه
+هوف لویی کجاست؟
شان:تو خونت منتظره ما
+واقعا حس بدی نسبت به این کارم دارم
شان:میخوای کلا تو حس نکن
+شان
شان:هان
+کی نتیجه رو اعلام میکنن؟
شان:نمیدونمم،راستییییی
+هوم
شان:آهنگ دومیه رو تموم نکردی؟
+نه ولی آخراشه،رو یکی دیگه هم دارم کار میکنم
شان:خوبه خوشم اومد خودتو غرق موزیک کردی
+واقعا از آهنگام خوشم میاد
شان:منم همینطور
بعد از سکوت طولانی شان دوباره گفت:
آهنگ لویی رو براش نوشتی؟
YOU ARE READING
My broken heart(Ziam♡)
Fanfiction•Completed• "قلب شکستهِ من" میشه نری؟ میشه برای چند ثانیه تظاهر کنی که دوسم داری؟ میشه حداقل یه بار به دروغ بهم بگی دوستت دارم؟ انقدر تو حسرت این دوتا کلمه دارم میسوزم که برام مهم نیست دروغه برام مهم نیست که تو ازم متنفری میشه حداقل الان که از پیش...