گوشیو جواب دادم که صدای شاد تروی تو گوشم پیچید: زین منم تروی شناختی؟
+تو...
تروی:آره منم، درو باز کن برات یه سوپرایز دارم.
بعد هم گوشیو قطع کرد.
گیج شده بودم این اینجا آخه...با چشمای درشت شده از روی تعجب روی مبل خشکم زده بود. نور امید یکم تو دلم روشن شده بود. با صدای در از جام بلند شدم و سریع درو باز کردم.
حس کردم فرو رفتم تو آغوش کسی، خب اون کسی نبود جز تروی. دستام که کنارم خشک شده بود تکون دادم و بغلش کردم. خدای من، دلم براش تنگ شده بود.
تروی: متاسفم زین متاسفم باورت نکردم من و ببخش. خیلی متاسفم من جبران میکنم زین متاسفم تنهات گذاشتم.
+باشه باشه هرکسی هم بود باور نمی کرد. آروم باش.
وقتی از آغوش تروی بیرون اومدم یکی محکم خودشو انداخت بغلم! ترسیدم اما با دیدن موهای لویی خیالم راحت شد.
دستام و آروم پشت کمرش گذاشتم که یکم فشارم داد. نمیتونستم منکر این بشم که چقدر دلم برای دوست چشم آبیم تنگ شده. نفس عمیقی کشیدم و عطرشو به ریه هام فرستادم. لویی تنها کسی بود که از اول بچگیم میشناختم، تنها کسی که هیچوقت تنهام نزاشت.
وقتی بچگیام میخوردم زمین و گریه می کردم لویی هم باهام گریه میکرد. سعی میکرد با فوت کردن و بوس کردن درد زانو و دست زخمیمو کم کنه و الانم همینه. همیشه سعی میکنه مرحم زخمام باشه، هیچ چیز عوض نشده. مگه من میتونستم بیخیالش شم؟ راستش خوشحال شدم که اومد.تروی: بسه لویی همش مال خودته دوست خودته ولش کن بیا خبر خوب و بدیم.
لویی: خیلی خب
لویی دستای سردم و تو دستاش گرفت و رفت سمت کاناپه. خودشو پرت کرد رو کاناپه و منم بغلش نشستم. دستشو محکم تو دستم گرفتم و فشار دادم.+لویی...
لویی: هیس
تروی: زین خیلی دلم برات تنگ شده. خیلی وقته ندیدمت!
+من ک...
لویی: خفه شین آشغالا الان وقتش نیست. تروی زود باش
تروی: باشه باشه. خب لویی چند روز پیش اومد پیشم. ازم خواست دوباره بریم لاسوگاس و دوربین های امنیتی هتلی که توش اون اتفاق برات افتاد و چک کنیم.
+بیفایدست، من رفتم باید زو...
لویی: خفهشو زین گوش کن!
تروی: خب من این دفعه از دوستم که یه هکره کمک گرفتم خیلی سخت بود ولی خب، تونستیم یهکارایی کنیم.
+چی؟
تروی: خب ما اون فیلم های اصلی رو از سیستمشون هک کردیم. یعنی اتفاقی که واقعا افتاده بود، نه اون فیلم مسخره که به لیام نشون دادن.
YOU ARE READING
My broken heart(Ziam♡)
Fanfiction•Completed• "قلب شکستهِ من" میشه نری؟ میشه برای چند ثانیه تظاهر کنی که دوسم داری؟ میشه حداقل یه بار به دروغ بهم بگی دوستت دارم؟ انقدر تو حسرت این دوتا کلمه دارم میسوزم که برام مهم نیست دروغه برام مهم نیست که تو ازم متنفری میشه حداقل الان که از پیش...