چون فیک رو دوبار انپابلیش کردم از ریدینگ لیست همتون پاک شده، لطفا به ریدینگ لیستتون ادش کنید. برای حمایت از فیکشن حتما ووت کنید؛ این کوچیکترین کاریه که میشه برای تشکر از زحمت نویسنده انجام داد و وقت زیادی نمیگیره. :)
__________________________روی تخت نشسته بود و بیتوجه به لحن جدی چانیول که بهش تذکر داد «این آخرین باره» سیگارش رو با سیگار روشن میکرد. کشیدن این لعنتی تپش قلبش رو آروم میکرد و باعث متوقف شدن لرزش آزاردهندهی بدنش میشد. تقریبا نیم ساعت از زمانی که چانیول وارد حموم شد میگذشت. تو این نیم ساعت چهار نخ سیگار رو دود کرده بود و فیتیلههای نیمه سوختهی کف زمین بهش دهن کجی میکرد.
برای آروم کردن خودش میکشید یا لجبازی با چانیول؟ مطمئن نبود. شاید میخواست مرد خونسرد رو عصبانی کنه تا ترسش از سکوت و آرامش چانیول بریزه. این چانیول جدید رو نمیشناخت.
مرد سادهای که زمانی دلباختهاش شده بود وقتی عصبانی میشد فریاد میزد، غمگین بود گریه میکرد و خوشحالیش رو با قهقهههای بلندش به همه میفهموند ولی این چانیول...
هیچ شباهتی به اون مرد نداشت.
عصبانیتش پشت هالهای از آرامش مخفی شده بود و تظاهر میکرد اتفاقی نیوفتاده در حالی که اتفاق بزرگی افتاده بود. نمیتونست بفهمه چی تو سر چانیول میگذره و این بیخبری شکنجهی جدیدش بود.
در حموم بیصدا باز شد و از پشت بخار موذیانهای که از حموم بیرون میاومد هیکل چانیول به چشمش خورد. یه حولهی سفید کمر تا زانوش رو پوشش میداد و از موهای کوتاه و خیسش آب میچکید. نگاهش رو از بدن نیمه برهنهی چانیول دزدید. زانوهاش رو تو شکمش جمع کرد و سیگاری که گوشهی لبش بود رو کف زمین انداخت.
چانیول قفل در رو باز کرد و همینطور که نم موهای خیسش رو میگرفت گفت:
-برو غذات رو بخور. دوباره معده درد میگیری.
به چانیولی که هنوز با موهاش درگیر بود نگاه کرد. به عنوان کسی که معشوقهی قاتلش از زیر دستش فرار کرده بیش از اندازه آروم و خونسرد به نظر میرسید. ییشینگ حتما حقیقت رو بهش گفته بود و چانیول حالا میخواست از دلش دربیاره ولی نه...
این درست نبود...
حتی اگه هویت قاتل واقعی افشا میشد چانیول نباید انقدر باهاش مدارا میکرد. چه راز سر به مهر این قتل فاش میشد و چه نمیشد باز سنگینی بار این قتل روی شونههای خودش بود و جای «قاتل»، برچسب «پسر قاتل» بهش میخورد. حرفی نزد و مردد از کنار چانیول گذشت و خودش رو به سالن اصلی رسوند. باید مطمئن میشد ییشینگ رازش رو محفوظ نگه داشته. مستقیم سمت مبلی که آخرین بار موبایل چانیول رو اطرافش جا گذاشته بود رفت و دستپاچه موبایل رو زیر آستین لباسش مخفی کرد.
BINABASA MO ANG
V E N G E A N C E [S1]
Romance- خلاصه ↓ ورود بکهیون به خونهی ویلایی پارک، مساوی میشه با قتل دختر اون خانواده و زندگی شیرین بکهیون، در عرض یک شب، تبدیل میشه به یه کابوس بزرگ و پارک چانیول تبدیل میشه به فرشتهٔ عذابش! ༄•༊Fɪᴄᴛɪᴏɴ : تقاص ༄•༊ Cᴏᴜᴘʟᴇ : Chanbaek ༄•༊ Gᴇɴʀᴇ : Romance...