چون هفتهی قبل یه چپتر اپ نکرده بودم این هفته جای دو چپتر، سه چپتر آپ کردم. اگه ووت و کامنتها قابل قبول باشه این روند ادامه پیدا میکنه. ♡
سراسیمه از کلاب بیرون دوید و بعد از اینکه اطراف کلاب رو بررسی کرد سمت دو نگهبانی که جلوی در نگهبانی میدادن رفت و به انگلیسی پرسید:
-یه پسر تقریبا بیست ساله با موهای بلوند ندیدین؟ یک دست مشکی پوشیده بود.
دو نگهبان نگاه سردرگمی رد و بدل کردن و شونه بالا انداختن. چانیول شک داشت که اصلا حرفش رو فهمیدن یا نه. بعید به نظر میرسید که فهمیده باشن. حرف زدن باهاشون وقت تلف کردن بود. با مشت گره کرده و ابروهای گره خورده داخل کلاب برگشت تا شاید بتونه همسر سرکش و لجبازش رو لا به لای جمعیت پیدا کنه. یه خوش خیالی احمقانه که امیدی به تحققش وجود نداشت.
بین پسر و دخترها چرخید و وقتی نتونست بکهیون رو بین رقصندهها پیدا کنه سمت بارمَن رفت و عصبی پرسید:«یه پسر آسیایی جوون با موهای بلوند ندیدی؟ مشکی پوشیده بود.»
بارمن همینطور که سر تا پاش رو بررسی میکرد نامطمئن سرش رو به نشونهی منفی تکون داد. بکهیون نبود. بکهیون رفته بود. به موهاش چنگ زد و تکیهاش رو به بار زد. صدایی از خفایای ذهنش بهش دهن کجی میکرد: نباید بهش اعتماد میکردی و تنهاش میذاشتی. ولی برای سرزنش کردن خودش خیلی دیر بود.
نگاهش رو هراسون تو سالن شلوغ چرخوند. داشت از پیدا کردن بکهیون ناامید میشد که چشمش به گروه کوچیکی خورد که تو تاریکترین بخش کلاب دور یه میز دایرهای شکل جمع شده بودن. زیر نور کمی که به بخش نیمه تاریک کلاب، رنگ و رو میداد پسری با موهای بلوند و لبخند محو و غمگین نشسته بود و به حرکات هیجان زدهی دوستهای جدیدش نگاه میکرد.
جسمش پشت مه غلیظی از دود سیگار مخفی شده بود و هر چند لحظه یک بار در جواب پسری که هیجان زده چیزی رو براش تعریف میکرد سر تکون میداد. دختر بلوندی که چند دقیقه قبل تو بغل بکهیون میرقصید، با کارت اعتباریش خط باریک و سفید رنگی روی میز به وجود آورد و سرش رو خم کرد تا اون سفید لعنتی رو از دماغ وارد بدنش کنه.
صدای وحشتزدهای مدام بهش التماس میکرد آروم باشه ولی نمیشد. سخت بود. انگشتهاش رو انقدر تو کف دستش فشار داد تا کف دست و نوک انگشتهاش سفید شد و با قدمهای بلند سمت بکهیون رفت. سمت پسری که برای چند دقیقه از فکر نبودنش، از فکر از دست دادنش نیمه جون شد.
نگاه پر خشمش رو مستقیم به بکهیون دوخت و در حالی که با یه دست سیگار رو از بین انگشتهای بکهیون بیرون میکشید با دست آزادش بازوی پسرک رو گرفت و بیتوجه به سروصدای دوستهای جدیدش، همسرش رو سمت در برد. کسی از پشت به شونهاش چنگ زد. برگشت و با مشت به صورت پسری که سعی میکرد جلوی رفتنشون رو بگیره ضربه زد. نگاه پر حرصی به بکهیون انداخت که دهن پسر کوچیکتر رو به هم دوخت و خواست بکهیون رو سمت در خروجی بکشونه که درد شدیدی تو شونه و پشت سرش پیچید.
ESTÁS LEYENDO
V E N G E A N C E [S1]
Romance- خلاصه ↓ ورود بکهیون به خونهی ویلایی پارک، مساوی میشه با قتل دختر اون خانواده و زندگی شیرین بکهیون، در عرض یک شب، تبدیل میشه به یه کابوس بزرگ و پارک چانیول تبدیل میشه به فرشتهٔ عذابش! ༄•༊Fɪᴄᴛɪᴏɴ : تقاص ༄•༊ Cᴏᴜᴘʟᴇ : Chanbaek ༄•༊ Gᴇɴʀᴇ : Romance...