•اُردوُگاه•
ZAYN:
1 Week Later:- جک، پسررو صدا کن بیاد.
+ چشم رئیس.
یک هفته از ماموریتمون گذشته بود و هیچ خبری از لو نبود. اون پسری که توی انبار پیدا کرده بودم 7 روز توی تخت افتاده بود و بلک گفت امروز دیگه میتونه حرف بزنه و حالش خیلی بهتره.
+ آوردمش رئیس.
دست از غذا خوردن برداشتم و پسر و برانداز کردم. قدی حدود 180 سانت داشت، هیکلی که به قدش میخورد و پوستی شیری رنگ داشت با موهای بلند خرمایی فر که روی شونههاش ریخته بودن.
با چشمای سبزش منتظر به من نگاه میکرد. لباش برعکس اون روز که خشک و بیرنگ بودن، حالا صورتی و براق بودن.
روی هم رفته پسر زیبایی بود.- اسمت چیه؟
× هری ادوارد استایلز.
-چند سالته؟
+25
دوباره درگیر غذا خوردن شدم و بعد از حدود پنج دقیقه دوباره نگاهش کردم.
- برای لو چیکار میکردی؟
سرشو انداخت پایین و به کتونیهای مشکیش زل زد.
× رانندهاش بودم.
با صدایی آروم که انگار از چاه درمیاومد گفت.
- آهان، خوب چرا دیگه نیستی؟
یک ابرومو بالا انداختم و منتظر نگاهش کردم. سرشو آورد بالا و نفسی عمیق کشید و گفت:
× من برای خانوادهام اینکارارو میکردم و خوب دیگه خانوادهای نبود که بخاطر اونا اینکارو بکنم و وقتی به مستر تامی گفتم و اون نذاشت فرار کردم. اون منو پیدا کرد و بعد ....
یک نفس عمیق دیگهای کشید و به چشمام نگاه کرد و گفت:
× شنکجهم داد تا اینکه شما منو اوردین اینجا.
سری تکون دادم نگاهش کردم.
- خوب تو مجبوری حالا برای من کار کنی، به جهنم جدیدت خوشاومدی.
با لبخندی حرفمو تموم کردم. نگاهم کرد و لبخند تلخی زد:
+ مشکلی نیست رئیس، جهنمای جدید سرگرم کنندهترن.
با صدایی محکم رو بهم گفت. خوبه، از محکمیش خوشم اومد.
رو به جک گفتم:
- به مک زنگ بزن یکیو بفرسته تا اینو ببره اردوگاه و کارای لازم و انجام بده.
جک سری تکون داد و با هری به سمت در خروجی عمارت حرکت کردن. وقتی در و باز کرد تا با هری از عمارت خارج شن، راب وارد شد. با جک و هری سلامی کرد و به سمت من اومد.
اونا دیگه رفته بودن. راب روی صندلی کنارم نشست.
VOUS LISEZ
•SOUR DIESEL•
Aléatoireو دوباره همون چشمها، چشمهایی که مثل سوردیزل بودند. همونقدر اعتیادآور، خطرناک و نفرین شده. " عزیزم! تماشا کن، ببین چجوری دنیات رو از چیزی که هست تاریکتر میکنم. با چشم دلت نگاه کن، چون من اون سوردیزلهای زیبا رو از حدقه درآوردم. ببین، ببین چقدر...