Chapter1: مایدینگ خیلی معمولی بود

762 60 17
                                    

مایدینگ از اون آدمای معمولی بود که به راحتی تو جمعیت گم میشدن. هر روزش تکرار روز قبل بود. اون دوست داشت مثل یه سوپر قهرمان زندگی کنه و دنیارونجات بده ولی نه پرواز کردن بلد بود و نه شجاعتشو داشت که از اون شورت های قرمز بپوشه.
انتظار یه سال خیلی خفنو داشت که مثل فیلم های جنایی هنگ کنگی با تفنگ اینور و اونور بره اما همین اول سال حمل اسلحه غیرقانونی اعلام شد.
انتظار یه زندگی عشقی رمانتیک مثل فیلم " عشق در باران " رو داشت ولی تقریبا غیر ممکن بود که زنی مثل یی پینگ ( شخصیت زن اصلی فیلم) پیدا کنه.
پس در آخر روز، مایدینگ همون مایدینگ معمولی همیشه بود...
هرچند مایدینگ عزت نفس پایینی داشت با این حال هیچوقت ناراحت یا ناراضی نبود. مایدینگ بیشتر اوقات میخندید و پسر سرحالی بود.
بزرگترین آرزوی مایدینگ این بود که یه شبه میلیونرشه و به خاطر همینم همیشه بلیط های لاتاری میخرید.
و الان...
مایدینگ داشت با ناراحتی تختشو جمع میکرد. بعد از اینکه دبیرستان تموم شد، مایدینگ دوسال تمام تو خونه موند و ول گشت تا اینکه مادرش دیگه نتونست تحمل کنه، در نتیجه تهدیدش کرد که ماهیانش برای خرید لاتاریو قطع میکنه تا شاید اینطوری بتونه مایدینگ و مجبور به دانشگاه رفتن کنه.
دانشگاه، جایی پر از امید و آرزو. در ظاهر مکان سکس و فساد و در باطن جایی برای دخترها و پسرها که بتونن دور هم جمع بشن.
این دیدی بود که مایدینگ نسبت به دانشگاه داشت... یه دیدگاه افراطی!
درست وقتی که مایدینگ غرق افکارش بود، یه صدا حواسشو پرت کرد.

" تو هم تو اتاق 502 میمونی؟ "

مایدینگ برگشت تا پسر عینکی که موهای بلندش چشمهاشو پوشونده بودن و چمدون بزرگی همراهش داشت ببینه.

" قراره از این به بعد هم اتاقی بشیم. اسم من لی مینگه "
" مایدینگ "

مایدینگ همونطور که چهره لی مینگو برانداز میکرد لبخند زد. یه قیافه عادی با یه صورت پر از جوش و اکنه.

" چندسالته؟ من نوزده سالمه "
" هفده سالمه"

در واقع مایدینگ تقریبا بیست سالش شده بود ولی انقدر پررو بود که درست مثل برخوردی که همه خانومها با سنشون دارن، نسبت به گفتن سنش به دیگران حساس باشه و دروغ بگه!

" هفده؟؟ بعد داری تو دانشگاه درس میخونی ؟! "
" هاها "

مایندینگ خنده خشکی کرد.
طبق مشاهدات مایدینگ هم اتاقیش از اون خوره های مرموزی بود که همیشه تو کامپیوترشون مشغول کارهایی بودن که هیچکس ازشون خبر دار نمیشد.
ولی روهم رفته بچه خوبی بنظر میرسید. همممم یعنی قراره زندگیم تو دانشگاه چطور باشه؟
حین فکر کردن به این چیزا مایدینگ با رویای بردن لاتاری و یه شبه میلیونر شدن به خواب رفت.
-----------------------------------------------

مایندینگ زودتر از شروع دانشگاه به خوابگاه اومده بود پس هیچ کلاسی نداشت. از خوابگاه بیرون زد تا بره بلیط لاتاری بخره و بعد همونطور که اونهارو خراش میداد به سمت دانشگاه برگشت.
به محض پاک شدن اون لایه نقره ای رنگ، چهره اش گرفته شد و شروع به فحش دادن کرد...

Will you still love me even if Im a man?Where stories live. Discover now