Chapter 23: من نگران جزئیاتم ولی تو بیخیال تر از این نمیتونی باشی..

82 15 0
                                    

..

مایدینگ در اتاق رو باز نمی کرد

" خب چی میشه اگه زیر قرارمون بزنم؟ بابا من عمرا نمیرم! "

" اگه همین الان بیرون نیای مطمئن باش که بقیه سال رو تو همین اتاق سر میکنی و امکان نداره کوتاه بیام! "

پدر مایدینگ از پشت در اتاق داد زد. اون برای این قرار کلی وقت گذاشته بود و به خاطر همینم حسابی عصبانی بود. نمیتونست الان عقب بکشه. الان دیگه پای آبروش وسط بود.

مایدینگ با شنیدن تهدید پدرش یکم ترسید. به آن زیان زنگ زد تا بلکه به دادش برسه

" آن زیان باید چیکار‌کنم؟ بابام دیگه رد داده. میترسم دژم بیشتر از این دووم نیاره. تازه تهدیدمم کرد! گفت تا اخر سال وضع همینه! "

آن زیان که از خواب پا شده بود خمیازه ای کشید و گفت

" اگه بری، خودم میکشمت "

و بعد از این جمله تماس رو قطع کرد و رفت تا به ادامه خوابش برسه.

مایدینگ بیچاره تو دوراهی گیر کرده بود.

مادرش با عصبانیت به در میکوبید و داد میزد

" مایدینگ! کثافت نیم وجبی! اگه در رو باز نکنی واقعا اون روی سگم بالا میاد! "

مایدینگ همونطور که خودش رو تو گوشه اتاق مخفی میکرد داد زد

" بابا من دوست دختر دارم "

بعد از این جمله مایدینگ، خونه تو سکوت فرو رفت. مایدینگ در رو باز کرد و قیافه شوک شده پدرومادرش رو دید.بعد از چند لحظه مادرش شروع کرد

" اگه این حرفو میزنی تا از زیر قرار در بری بهتره همین الان بیخیالش شی. من انقدرام ساده نیستم"

" راست میگم! چرا باید بهتون دروغ بگم؟"

" چرا دیروز این حرفو نزدی؟ "

" دیروز وقتش نبود! اما از اونجایی که الان جفتتون دارید مخمو میخورید تا برم سر قرار مجبوم که واقعیت رو بهتون بگم "

استعداد مایدینگ تو دروغ گفتن به اخرین درجش رسیده بود.

" عکسشو داری؟ " مادر مایدینگ که نمیخواست این موضوع رو باور کنه پرسید‌.

" ندارم "

" عکس پسر همسایه رو با خودت اینور و اونور میبری بعد عکس دوست دخترتو نداری؟ فکر میکنی من احمقم؟ "

" اون از عکس گرفتن متنفره. اینش دیگه تقصیر من نیست، درسته؟"

" فکر میکنی انقدر راحت حرفت رو باور میکنم؟ همین الان بهش زنگ بزن. میخوام باهاش صحبت کنم. فقط در این صورته که دست از سرت برمیدارم  " مادر مایدینگ قصد نداشت کوتاه بیاد.

Will you still love me even if Im a man?Where stories live. Discover now