اگه نگاه ها این قدرت رو داشتن که ادم بکشن قطعا مایدینگ تا الان مرده بود. آن سو، خواهر بزرگتر ان زیان، مایدینگ رو به داخل خونه آورد. آن زیان هنوز هم رو کاناپه اش نشسته بود و طوری رفتار میکرد که انگار انتظار همچین چیزی رو داشت.
" نمیخوای بهم توضیح بدی که اینجا چه خبره؟ " آن سو داد زد.
" چی رو توضیح بدم؟ به اندازه کافی ندیدی؟ " آن زیان با آرامش گفت.
" این دیگه چه جورشه؟ چطور میخوای به شیائوشی توضیح بدی؟ اگه با یه زن دیگه بودی باز یه چیزی، اوکی ایرادی نداشت. ولی با یه مرد بهش خیانت کردی؟؟! اگه مامان و بابا بفهمن چی؟ با این کارات آخرش اونارو زود راهی قبرستون میکنی. فکر نمیکنی این مسخره بازیت یکم زیاده روی باشه؟ "
مایدینگ یه گوشه ایستاده بود و دستپاچه به نظر میرسید. هرگز انتظارش رو نداشت خانواده آن زیان انقدر زود از رابطشون باخبر بشن. نمیدونست باید چیکار کنه. تو عمرش انقدر احساس درموندگی نکرده بود.
" کی گفته دارم مسخره بازی درمیارم؟؟ " ان زیان به سردی جوابش رو داد.
هرچند این حرف ها قرار بود علاقه آن زیان به مایدینگ رو نشون بدن با این حال الان وقت مناسبی برای تحت تاثیر قرار گرفتن نبود. مایدینگ داشت تمام تلاشش رو میکرد تا با چشماش به آن زیان بفهمونه انقدر با خواهرش کل کل نکنه.
مایدینگ همیشه روش های غیر مستقیم رو ترجیح میداد. به عقیده مایدینگ بهترین راه حل کردن یه مشکل این بود که با ارامش در موردش حرف زد. این همه جر و بحث قرار نبود نتیجه ای بده.
" مگه کوری لعنتی؟ " آن سو درحالی که به مایدینگ اشاره میکرد گفت
" خوب نگاه کن آخه این پسر عجیب غریب چه خوبی ای داره! "
" لازم نیست هی یاداوری کنی اون یه پسره! "
دیدن اینکه برادرش به هیچکدوم از نصیحت هاش گوش نمیده آن سورو بیشتر از قبل عصبانی کرد. آن سو به سمت مایدینگ، هدف بعدیش، برگشت.
" واقعا موندم چیکار کردی که برادرم خامت شده. ولی بذار بهت بگم، اگه به خاطر پول خانوادهامون اینجایی، باید خوابش رو ببینی!! "
مایدینگ انتظار نداشت که سرزنش بشه.
" نمیخوام بدونم درموردم چه فکری میکنی. و خب صادقانه درمورد طرز فکرت راجع به من کاری از دستم برنمیاد. اما لطفا عشقم به ان زیان رو با گفتن اینکه به خاطر پولش اینجام زیر سوال نبر! "
" عشقت؟ لطفا! منو نخندون! شما دوتا پسر چه عشقی میتونید به همدیگه داشته باشید؟ حالمو بهم نزن "
آن سو کاملا کبود شده بود. دستش رو بالا اورد تا یه کشیده محکم به مایدینگ بزنه اما خوشبختانه دستای آن زیان جلوش رو گرفتن.
YOU ARE READING
Will you still love me even if Im a man?
RomanceAuthor: Angelina " هی همکلاسی، یه دقیقه صبر کن " آن زیان برگشت و به مایدینگ که همینطور داشت حرف میزد نگاه کرد. " اممم...باید یه چیزی ازت بپرسم" "هوم " " تو از مردا خوشت میاد؟ " !!! من فقط مترجمم نه نویسنده !!!