وقتی مایدینگ بیدار شد تو بغل آن زیان بود. آروم تکون خورد و موبایل رو درآورد تا ساعتو ببینه، اما حرکاتش باعث بیدار شدن آن زیان شد. آن زیان درحالیکه اخم کرده بودچشماش رو باز کرد" چرا انقدر وول میخوری؟ "
مایدینگ بعد از ورزش سنگین دیشبشون یکم خجالت میکشید درنتیجه صورتش رو با دستاش پوشوند
" چرا اینطوری بهم نگاه میکنی؟ "
" دارم با تو حرف میزنم. به تو نگاه نکنم به کی نگاه کنم؟"
مایدینگ همیشه تو زندگی روزمره اش باجدیت به بقیه درس اخلاق میداد ، اما این موضوع فرق میکرد. اون الان تو تخت بود.
" دیگه عصر شده... باید برگردم"
مایدینگ سعی کرد تا از جاش بلند بشه اما آن زیان دستش رو دراز کرد و اونو به طرف خودش کشوند و از پشت بغلش کرد. داغی بدن آن زیان پشت مایدینگ رو سوزوند. آن زیان محکم تر از قبل بغلش کرد.
" یکم دیگه بخواب"
" اما..."
" میذارم بخوابی"
مایدینگ دیگه حرفی نزد و اروم تو بازوهای آن زیان موند. خیلی واضح میتونست نفس های آن زیان رو کنار گوشش احساس کنه. یادش نمی اومد چند وقت پیش ولی اون موقع حتی خواب همچین روزی هم نمیدید اما الان، تو این لحظه صاحب این مرد بود.
همه چیز مثل یه رویای محال بنظر میرسید. با همین فکرها مایدینگ دوباره درحالیکه لبخند رو لباش بود به خواب رفت.
**********
ترم جدید نزدیکه. مایدینگ آن زیان رو بعد از اون روز ندید و نمیتونست صبر کنه تا چمدونش رو ببنده و به خوابگاه برگرده.اما همه چیز قرار نبود خوب پیش بره.یه اتفاق بد داشت با سرعت به مایدینگ نزدیک میشد.
وقتی به کالج رسید متوجه شد که لی مینگ زودتر از اون رسیده ولی خبری از آن زیان نبود.اینجوریام نبود که آن زیان بچهی مثبتی باشه پس مایدینگ خیلی به این موضوع اهمیتی نداد. از طرفی نمیخواست آن زیان احساس کنه که مایدینگ یه ادم کنترلگَره و اونو تو موقعیت بدی قرار بده پس جلوی خودش رو گرفت تا به آن زیان زنگ نزنه.
اما روز بعد هم خبری از آنزیان نشد، روز سوم هم. مایدینگ دیگه نگران شده بود. یعنی خواب مونده؟ اما امکان نداره سه روز تمام بخوابه! نکنه تمام مدت خوابیده و یادش رفته غذا بخوره درنتیجه از شدت گرسنگیتو خواب مرده؟ امکان نداره!
مایدینگ نصف روز رو تنهایی تو استرس دست و پا زد اما هیچ ایده ای به ذهنش نرسید که چرا ان زیان نیومده.
بالاخره تصمیم گرفت به ان زیان زنگ بزنه. درست وقتی که داشت تماس رو قطع میکرد صدای ان زیان که خیلی خسته به نظر میرسید، از اونور خط اومد.
KAMU SEDANG MEMBACA
Will you still love me even if Im a man?
RomansaAuthor: Angelina " هی همکلاسی، یه دقیقه صبر کن " آن زیان برگشت و به مایدینگ که همینطور داشت حرف میزد نگاه کرد. " اممم...باید یه چیزی ازت بپرسم" "هوم " " تو از مردا خوشت میاد؟ " !!! من فقط مترجمم نه نویسنده !!!