اون دوتا پسر تمام روز رو بیرون گشتن و الانم داشتن به سمت خونه قدم میزدن که موبایل مایدینگ شروع کرد به زنگ خوردن. وقتی صفحه رو دید متوجه شد که تماس از طرف دوست قدیمیش هوانگ های هست. مایدینگ یکم پیش به بعضی از دوستای قدیمیش پیام داده بود و ازشون خواسته بود تا یه دورهمی بگیرن. با این حال از اینکه هوانگ های انقدر زود جواب پیامش رو داده بود تعجب کرد.
" این رذل رو ببین. الان بهم زنگ زده "
مایدینگ وانمود کرد که از این تماس ناراضیه.
" یه چیزایی درمورد دورهمی گفته بودی. بذار از الان بهت بگم اگه ژو هم بخواد بیاد من پامو تو جمعتون نمیذارم. "
هوانگ های معمولا بچه ساده و آرومی بود اما امروز اصلا شبیه اون آدم سابق حرف نمیزد. ژو یکی دیگه از دوستای مایدینگ بود. سه تاشون حسابی با همدیگه صمیمی بودن و خیلی خوب باهم کنار میومدن اما تو دبیرستان اون دو نفر تصمیم گرفتن که به جای درس خوندن دنبال کار برن و اینطوری بود که اکیپشون کم کم از هم پاشید.
" چرا؟ چی شده؟ " مایدینگ سعی کرد تا دلیل این رفتار هوانگ های رو بفهمه.
" اون ادم..." هوانگ های شروع کرد.
" من مثل برادر خودم باهاش رفتار کردم. درعوض چیکار کرد؟ یکی از مشتریهام رو دزدید! فکر کرده میتونه از من برای رسیدن به خواسته هاش استفاده کنه؟ دینگ عزیزم اگه قرار باشه اون حتی نزدیک این دورهمی هم بیاد من یکی عمرا پلمو اونجا بذارم. اگه اون باشه من نیستم! "
و با گفتن این جمله تماس رو قطع کرد و مایدینگ رو با قلبی که احساس سنگینی می کرد تنها گذاشت.
" چرا باید این اتفاق بیوفته ؟ " مایدینگ با خودش فکر کرد. اون دونفر خیلی با هم صمیمی بودن. یعنی واقعا مردم میتونن انقدر زود عوض بشن؟
" آن زیان " مایدینگ زیان رو صدا کرد.
" فکر میکنی تو مدرسه بودن مارو از دردسرای جامعه درامان نگه میداره؟ ما سه نفر خیلی بهم نزدیک بودیم. برای همدیگه می مردیم! ولی الان انگار دشمن همدیگه شدیم... "
مایدینگ نمیتونست این حقیقت رو که دوستاش دیگه با هم نبودن قبول کنه.
حتی بدون شنیدن مکالمه ای که اونور خط اتفاق رد و بدل شده بود ان زیان بازم میتونست حدس بزنه که چه اتفاقی افتاده. اون میدونست که برای مایدینگ دوستاش تا چه حد ارزش دارن. اون به دوستاش اهمیت زیادی میداد و الان، این اتفاق تاثیر زیادی روش گذاشته بود.
" تو این دنیای بیرحم آدم به ادم رحم نمیکنه. خیلی بهش فکر نکن. فقط کنار من بمون و بیا در آرامش زندگی خودمون رو کنیم "
ESTÁS LEYENDO
Will you still love me even if Im a man?
RomanceAuthor: Angelina " هی همکلاسی، یه دقیقه صبر کن " آن زیان برگشت و به مایدینگ که همینطور داشت حرف میزد نگاه کرد. " اممم...باید یه چیزی ازت بپرسم" "هوم " " تو از مردا خوشت میاد؟ " !!! من فقط مترجمم نه نویسنده !!!