قطعا آن سو قصد نداشت که خودش رو با مایدینگ قاطی کنه. اون از قبل یه دوربین تو اتاق گذاشته بود و فقط منتظر بود تا مایدینگ تو تله اش بیوفته. به محض اینکه مدرکی که میخواست رو بدست میاورد اون رو به آن زیان میداد. مطمئن بود که نقشه اش جواب میداد.مایدینگ سعی کرد تا خودش رو از چنگ ان سو دربیاره اما چیزی که انتظارش رو نداشت این بود که ان سو ازش قوی تر باشه و خیلی راحت اون رو به سمت تخت هل بده. مایدینگ واقعا از اینکه زورش از یه دختر کمتر بود خجالت کشید اما الان وقت فکر کردن به بدبختیاش نبود. آن سو همین الانشم داشت ازش بالا میرفت!
آن سو دستش رو به صورت مایدینگ رسوند و نوازشش کرد. مایدینگ انقدر اضطراب داشت که لبهاش میلرزیدن. داشت دعا میکرد که ان زیان یهو سر و کله اش پیدا بشه اما وقتی بیشتر فکر کرد دید که حتی در اون صورتم یه فاجعه به بار میاد.خدا میدونه چه سوتفاهمی ممکن بود درست بشه. حتی جرئتش رو نداشت به واکنش آن زیان فکر کنه.
مایدینگ تمام زورش رو جمع کرد و خواست تا آن سو رو کنار بزنه اما آن سو از ناکجاباد مشت محکمی حواله تخماش کرد و تقریبا مایدینگ رو به کشتن داد. آن سو از این فرصت استفاده کرد و دست چپ مایدینگ رو با طناب به تخت بست.
" اگه نمیخوای یه مشت دیگه تقدیمت کنم بهتره سر جات بمونی و کاری که بهت میگم رو انجام بدی! آه راستی...یادم رفت بهت بگم که من قبلا جودو کار میکردم "
" میخوای باهام چیکار کنی؟ من هیچوقت کاری باهات نکردم! داری وقت و انرژیت رو هدر میدی "
" اوه واقعا؟ "
دستهای آن سو کم کم سر خوردن و به سمت کشاله ران مایدینگ رفتن.
" میشه دست برداری لعنتی؟ "
"انقدر فیلم نیا. مطمئنم که تحریک میشی... "
" فاک نه! "
" تاحالا نشنیدی که میگن مردا با دیکشون فکر میکنن؟ حتی اگه مغزت بهش فکر نکنه بدنت واکنش میده "
---------------------------------
آن زیان داشت آماده میشد تا از خوابگاه بره که به لی مینگ برخورد.
" مایدینگ با تو نیست؟ " لی مینگ پرسید.
آن زیان اخم کرد و چیزی نگفت.
" مگه نگفت که میخواد بیاد خونت؟ چرا باهاش نیستی؟ نکنه اشتباه شنیدم...هممم..."
آن زیان با دقت به حرفهای لی مینگ گوش داد و به تموم کارهایی که امروز انجام داده بود فکرکرد. امروز صبح با آن سو بود و باهمدیگه صبحانه خوردن. گفت که موبایلش رو گم کرده و از آن زیان خواهش کرد تا چند لحظه موبایلش رو قرض بده. و بعد از آن زیان خواست تا یه کاری براش انجام بده. ان زیان دو دوتا چهارتایی کرد و بعد با عجله به سمت خونش رفت.
YOU ARE READING
Will you still love me even if Im a man?
RomanceAuthor: Angelina " هی همکلاسی، یه دقیقه صبر کن " آن زیان برگشت و به مایدینگ که همینطور داشت حرف میزد نگاه کرد. " اممم...باید یه چیزی ازت بپرسم" "هوم " " تو از مردا خوشت میاد؟ " !!! من فقط مترجمم نه نویسنده !!!