لی مینگ تقریبا خودشو پاره کرد تا از مایدینگ عذرخواهی کنه، اما مایدینگ به هیچ عنوان حرفی نزد.
" همه چیزتقصیر منه. حقمه برم جهنم. نمیدونستم اون دو تا سلیطه برات تله گذاشتن. نظرت چیه به آن زیان توضیح بدیم؟ میتونم اینکارو انجام بدم."
لی مینگ از اینکه مایدینگ به خاطر اون تو دردسر افتاده بود خیلی احساس گناه میکرد. مایدینگ یه بالش به سمت لی مینگ پرت کرد و بعد با یه صدای گرفته گفت
" نمیخوام باهاش حرف بزنم. اون اصلا به من اعتماد نداره توضیح دادن وقت تلف کردنه. بره به جهنم... اون یه عوضی به تمام معناست. دیگه نمیخوام ببینمش "
" تو نمیتونی همه تقصیرهارو گردن اون بندازی. به عنوان یه مرد، عادیه که سر این قضیه عصبانی بشه. اون تورو عشق خودش میدونه "
" داری میگی تقصیر منه؟ " مایدینگ از روی تخت بلند شد.
" همه چیز تقصیر من و ژولی عه.... " لی مینگ سعی کرد تا مایدینگ رو اروم کنه.
" اگه از پس این امتحان برنیایم چی؟ "
" این امتحان نیست یه چیز عادیه.... تو باید خودتو جای اون بذاری. اگه تو یه عکس از آن زیان و یه زن دیگه تو تخت میگرفتی چیکار میکردی؟! اون خیلی عاشقته به خاطر همینم ناراحت شده. میفهمی چی میگم؟ " لی مینگ تمام تلاشش رو کرد تا بتونه مایدینگ رو قانع کنه.
" حرفت برام مهم نیستن. من تصمیمم رو گرفتم و دیگه نمیخوام ببینمش. "
مایدینگ یه تصمیم کاملا بیشرمانه و بیخود گرفته بود....
لی مینگ اهی کشید. میدونست حرفی که مایدینگ زده باد هواست ولی حرف ان زیان جدی بوده. همون موقع صدای در اومد. مایدینگ استرس گرفت: ممکنه آن زیان برگرده. درسته خیلی از دستش عصبانی ام اما نمیتونم میلم به دیدنش رو انکار کنم.
مایدینگ به لی مینگ نگاه کرد و لی مینگ رفت تا درو باز کنه. پشت در یه خانوم میانسال بود. مایدینگ مادرش رو دید که بیرون اتاق ایستاده بود. با صدایی که خیلی نا امیدانه به نظر میرسید گفت
" تویی...اینجا چیکار میکنی؟ "
" این چه طرز حرف زدنه؟ میخواستم سورپرایزت کنم "
مادر مایدینگ از رفتار زشت پسرش ناراحت شده بود.
" تو باید هم اتاقی مایدینگ باشی درسته؟ خیلی مهربونی که به مایدینگ کمک میکنی "
" خاله، مهربونی از خودتونه "
مایدینگ وسط مکالمشون پرید.
" برای چی اومدی؟ "
" یه سورپرایز برات دارم. پدرت انتقالی گرفته و ما باید اسباب کشی کنیم. با مدیرت صحبت کردم فقط باید بری فرم پذیرشو پرکنی. خوشحال شدی مگه نه؟ " مادر مایدینگ با هیجان گفت.
YOU ARE READING
Will you still love me even if Im a man?
RomanceAuthor: Angelina " هی همکلاسی، یه دقیقه صبر کن " آن زیان برگشت و به مایدینگ که همینطور داشت حرف میزد نگاه کرد. " اممم...باید یه چیزی ازت بپرسم" "هوم " " تو از مردا خوشت میاد؟ " !!! من فقط مترجمم نه نویسنده !!!