_ان زیان تولد واسه ی من مهم نیست. داشتنِ تو، توی زندگیم خوشحالیِ واقعیه. فقط تو و تو_
"میای با من زندگی میکنی یا با بابا مامانت میمونی؟"
ان زیان از مایدینگ پرسید.
_ آخه این چه سوالیه؟ جوابش مشخصه! البته که دلم میخواد با تو زندگی کنم! ولی خب هرچند جوابش واضحه، بازم نمیتونم اینو بگم. نباید زود وا بدم!_
مایدینگ طوری رفتار کرد که انگار نمیتونه یکیشون رو انتخاب کنه.
"اوه! درموردش.. باید فکر کنم"
ان زیان بعد یه دقیقه دوباره پرسید:
"فکر کردنت تموم نشد؟"
"چقدر زود! انگار خیلی دلت میخواد باهات زندگی کنم، نه؟"
" دلم نمیخواد "
ان زیان با سردی گفت.
مایدینگ از حرص، نفسش در نمیومد.
_این پسر نمیتونه یکم باهام مهربونتر باشه؟ انگارخودم باید دست به کار بشم!_
"یکم هم نمیخوای؟ اگه اینطوره پس زودی میام باهات زندگی کنم!"
"هرکاری میخوای بکن" و شونه هاش رو بالا انداخت...
****
ان زیان به مبل تکیه داد و تلویزیونی که تازه خریده بود رو چک کرد. با بی میلی پرسید:
"هنوزم دلت میخواد اتاق فیلم داشته باشی؟"
مایدینگ سرشو تکون داد.
"بیخیالش. خیلی بهش فکر کردم. از الان به بعد باید تمام لحظه هایی که با تو میگذرونم رو مثل طلا بدونم. وقتمو با دیدن فیلم تلف نمیکنم. جبرانش میکنم."
بعد از گفتن این حرفا، پرید تو بغل ان زیان و روی پاش نشست.
"پاشو. خیلی سنگینی."
"د فاک! اتفاقا تازگیا وزن کم کردم!"
"این توهم خودته"
"من سنگین نیستم! "
مایدینگ دست ان زیان رو گرفت و رو شکمش گذاشت.
" حسش میکنی؟"
"چی رو؟ بچه رو؟"
"تو!... منظورم استخونام بود! کمرم باریک تر شده. همشم تقصیر توئه! همش از روی دلتنگیه!"
ان زیان، مایدینگ رو با لگد به زمین انداخت.
"دیگه خیلی حال بهم زن شدی. کم مونده بالا بیارم."
ESTÁS LEYENDO
Will you still love me even if Im a man?
RomanceAuthor: Angelina " هی همکلاسی، یه دقیقه صبر کن " آن زیان برگشت و به مایدینگ که همینطور داشت حرف میزد نگاه کرد. " اممم...باید یه چیزی ازت بپرسم" "هوم " " تو از مردا خوشت میاد؟ " !!! من فقط مترجمم نه نویسنده !!!