هرچی نباشه مایدینگ یه مرده. هرچند اولین بوسه و رابطه اش با آن زیان بوده اما تو دوران دبیرستانش یه عشق پاک رو تجربه کرد بود. اون موقع فقط با گرفتن دستای اون دختر خیلی راحت صورتش قرمز می شد. برخلاف الان که بدنش فقط بعد از سکس قرمز میشه!
زمان آدمارو عوض میکنه و آرزوها، سادگی، عشق و رویاهایی رو که حکم گنجت رو داشتن ازت میگیره. و از دست دادن همه ی اینا به این معنیه که بالاخره بزرگ شدی.
اگه شوزی سر وکله اش پیدا نمیشد احتمالا مایدینگ همه چیز رو در مورد عشق اولش فراموش میکرد. اون روز مایدینگ منتظر اتوبوس بود تا به خونه بگرده که یه نفر صداش زد.
" مایدینگ، تو مایدینگی؟ "
مایدینگ با گیجی برگشت و شوزی رو دید که با موهای فر بالغ تر بنظر میرسید و یه آرایش سبک هم داشت. با این حال مایدینگ خیلی زود شناختش.
" آ زی؟ "
" تو واقعا مایدینگی؟ داشتم فکر میکردم که اشتباه گرفتم. اینجا چیکار میکنی؟ "
" تو کالج نزدیک اینجا درس میخونم. تو چطور؟ "
صادقانه مایدینگ با دیدن شو زی حسی جز تعجب نداشت. اون موقع هردوشون بچه بودن و چیزی نمیدونستن با این حال تلاششون رو کردن. به هرحال الان قلب مایدینگ فقط متعلق به آن زیان بود و جایی برای دیگران وجود نداشت.
" هنوز درس میخونی؟ خیلی خوبه. من دیگه ادامه تحصیل ندادم به جاش تو یه کمپانی کار میکنم. اومدم اینجا تا یه چیزی بخرم. با اتوبوس برمیگردم خونه. " شوزی هنوزم لبخند به لب داشت اما مثل قبل نبود.
مایدینگ نمیدونست باید چطور مکالمه رو ادامه بده و فقط با خجالت خندید.
"اصلا عوض نشدی.اه! اتوبوس داره میاد. نمیتونم خیلی باهات حرف بزنم. بیا بعدا باهمدیگه بریم بیرون و صحبت کنیم. "
با گفتن این حرف شوزی از تو کیفش کارتی بیرون آورد و به مایدینگ داد. بعد از اینکه سوار اتوبوس شد، پنجره رو باز کرد و روبه مایدینگ داد زد.
" حتما بهم زنگ بزن "
اتوبوس با سرعت دور شد. مایدینگ احساس کرد که هنوز استریته. البته تا قبل از اینکه با آن زیان ملاقات کنه.
احتمالا آن زیان استادی بوده که گرایش بقیه رو تغییر میداده. پرنس گی! این فکرها خیلی یهویی از ذهن مایدینگ گذشتن و باعث شدن تا لبخند بزنه. وقتی متوجه اتوبوس شد کارت رو تو کیفش گذاشت و سوار اتوبوس شد.
موقعی که مایدینگ به خونه برگشت آن زیان رسیده بود. مایدینگ همونطور که ژاکتش رو درمیاورد طوری که انگار اتفاق خاصی نیوفتاده گفت
" امروز اولین دوست دخترم رو دیدم "
" جدا؟ " آن زیان هم طوری جواب داد که انگار اتفاق مهمی نیوفتاده.
YOU ARE READING
Will you still love me even if Im a man?
RomanceAuthor: Angelina " هی همکلاسی، یه دقیقه صبر کن " آن زیان برگشت و به مایدینگ که همینطور داشت حرف میزد نگاه کرد. " اممم...باید یه چیزی ازت بپرسم" "هوم " " تو از مردا خوشت میاد؟ " !!! من فقط مترجمم نه نویسنده !!!