7

485 153 106
                                    

لطفا ضمن خوندن این پارت به آهنگ گوش بدین، فایل mp3 داخل چنل هم قرار گرفته.

___

"عمو میگه فقط سرما خوردی ولی من تاحالا اینجوری ندیده بودمت؛ میشه دوباره خوب باشی؟"

بینی‌اش را بالا کشید و چشمانش را با آستین بلوزش خشک کرد، از وقتی لیام به داروخانه رفته بود کنار لویی نشسته بود و پارچه روی پیشانی‌اش را مرطوب می‌کرد.

لویی در خواب و بیداری هذیان می‌گفت، دمای بدنش پایین‌تر آمده بود اما هنوز تب داشت.

"وقتی مریض می‌شدم تو برام آهنگ می‌خوندی تا حواسم پرت شه، برات لالایی بخونم خوب میشی بابا؟"

نفس عمیقی کشید و ترانه‌‌‌ای که مخصوص خودش و لویی بود را زمزمه کرد

"Remember me, though I have to say goodbye
Remember me, don't let it make you cry"
[مرا به‌خاطر بسپار، گرچه باید خداحافظی کنم.
مرا به‌خاطر بسپار، اجازه نده باعث گریه‌ات بشود.]

×

ساعت از دوازده گذشته بود و هیچ چیز در خانه تاملینسون‌ها سرجای خودش نبود. لویی رو کاناپه نشسته و ادوارد را در آغوش کشیده بود و لیام شیشه شیر ادوارد را آماده می‌کرد.

چند دقیقه پیش بخاطر زخم پیشانی ادوارد در بیمارستان بودند و حالا ادوارد از درد می‌نالید و بین بازوهای پدرش گریه می‌کرد.

لویی خود را مقصر می‌دانست، اگر بیشتر مواظب پسر دوساله‌اش بود از روی تاب سر نمی‌خورد و سرش آنقدر آسیب نمیدید که حالا بخیه‌هایش زیر بانداژ ظریف پنهان شود.

"گریه نکن عزیزدلم، انقدر گریه نکن رفیق"

زیر گوش ادوارد زمزمه می‌کرد و سعی داشت او را آرام کند.

"Remember me, though I have to say goodbye
Remember me, don't let it make you cry"

هق هق های ادوارد با صدای لطیف پدرش که به زیبایی ترانه مخصوصشان را می‌خواند آرام گرفت.

"For even if I'm far away, I hold you in my heart
I sing a secret song to you each night we are apart"
[حتی اگر خیلی دور بودم تو را در قلبم نگه می‌دارم
هرشبی که از هم دوریم یک آهنگ محرمانه برایت می‌خوانم.]

لویی به خواندن ادامه می‌داد و شیشه‌ای که لیام آورده بود را بین لب‌های ادوارد نگه داشت.

چشم‌های خیسش کم کم روی هم قرار گرفتند؛  آرامشی که صدای پدرش و ضربانی که منظم به گوشش می‌رسید وجودش را پر کرد و درحالی که شیر گرم را مک می‌زد به خواب رفت.

×

"Remember me, though I have to travel far
Remember me, each time you hear a sad guitar"
[مرا به‌خاطر بسپار، حتی اگر مجبورم به دوردست‌ها سفر کنم.
مرا به‌خاطر بسپار، هربار که موسیقی غمگین‌ گیتار را می‌شنوی.]

Nobody could take my place [L.S]Where stories live. Discover now