الان یه چیز خوب دارم که اینجا بنویسم
زمانی که به خونه برمیگشتم دیدمش. روی یه صندلی نشسته بود.
بهش نزدیک شدم.
کنارش نشستم و اون متوجهم شد.بهم لبخند زد!
مثل همونا که دوسشون داشتم☆~☆ما کاری نکردیم و حرفی نزدیم....
البته من نمیتونستم حرف بزنم وگرنه حتما انجام میدادم.فقط به خونه برگشتیم
در حالی که دستاش دور دستام بود و بهم لبخند میزداون باعث شد کل شب بهش فکر کنم•-•
_________________________________
تهیونگ واقعا میخواد جونگ کوک خوب باشه
خیلی مهربونه(+_+)من فکر میکنم همین حضورش برای کوکی انرژی مثبته ، شما هم موافقید؟
YOU ARE READING
Taehyung's Feelings |kookv
Fanfictionلبخندای شیرین جئون جونگ کوک پسر سال پایینی و هر چیزی که به اون مربوطه برای پسر مو فندقی جذابه. اون بزرگ ترین موفقیت رو یه ربع زنگ ناهار نشستن کنار کوک میبینه. این علاقه ساده و در ظاهر یک طرفه زمینه ساز عشق درخشانشون در آیندس فیلینگز داستان ساده ای د...