امروز تقریبا نصف روز اون رو دیدم
ما زمان ناهار پیش هم بودیمتوی کتابخونه
و بعد از مدرسه با هم برگشتیم
اون کل مدت حرف میزد و من فقط نگاهش میکردماونم صدای قشنگی داره~
صداش حتی از خنده های من دوست داشتنی ترهموقع خداحافظی کیفمو که تا اینجا آورده بود بهم داد و بغلم کرد.
′چه نرم و گرمی...′ این قسمت جملش هنوزم تو سرمه
من بعد شنیدنش فرار کردمکار درستی بود؟
حتی خودمم نمیدونم چرا همیشه فرار میکنم
_________________________________
به نفعته فرار کنی
این فقط یه هشدار بود :)نظری درمورد کارکتر تهیونگ دارید؟
دوس دارید چیزی توش تغییر کنه؟
YOU ARE READING
Taehyung's Feelings |kookv
Fanfictionلبخندای شیرین جئون جونگ کوک پسر سال پایینی و هر چیزی که به اون مربوطه برای پسر مو فندقی جذابه. اون بزرگ ترین موفقیت رو یه ربع زنگ ناهار نشستن کنار کوک میبینه. این علاقه ساده و در ظاهر یک طرفه زمینه ساز عشق درخشانشون در آیندس فیلینگز داستان ساده ای د...