_کوک میتونی درو باز کنی؟
بدون اینکه دست از هم زدن مواد کیک برداره گفتظرف توت فرنگیمو از روی میز برداشتم و همون طور که سمت آیفون میرفتم با لحن خودش داد زدم
_ته میتونی بگی کی پشت دره؟کلید آیفون رو فشار دادم تا در باز شه
_نامجون هیونگ و جین هیونگن
درحالی که دستاشو میشست سمت من اومد_امیدوارم زیاد نمونن
یه دستمو روی گونش گذاشتم ، صورتشو جلو کشیدم و یه بوسه کوتاه به لبش زدمبه محض اینکه لبهاش آزاد شد اعتراض کرد
_ما معمولا مهمون نداریم، نمیخوام زود برنبعد از تموم شدن حرفش دوباره لبای قنچه شدشو روی لبام گذاشت
_ولی قبول کن مزاحم خلوت دو نفرمون میشن
و دوباره بوسیدمشصدای کوبیده شدن انگشتای کسی به در ما رو از هم جدا کرد.
ناراضی نبودم ولی اگه میزاشتن تا فردا شب به بوسیدنش ادامه میدادم_خیلی وقته ندیدمت، مرد! ظاهرا اوضاع به کامته
نامجون هیونگ منو توی بغلش گرفته بود
چند هفتس همو ندیدیم و این برای مایی که یه مدت تقریبا با هم زندگی کردیم زیادهسوکجین با تهیونگ به آشپزخونه رفته بود تا بهش کمک کنه
برای همین من نامجون هیونگ رو به هال خونه بردمهر دو روی مبل کنار هم نشستیم
_تو و جین دوباره با همید؟
با تن صدای پایین پرسیدم_نه، راستش تصمیم گرفتیم دوباره با هم دوست باشیم
آهی زیر لب کشید
چند ثانیه بعد دوباره لبخندش برگشت_فقط دوست
و لبخندش عمیق تر شدمن میخوام کمکش کنم
اما ظاهرا اون همین الانم خوشحاله_جونگ کوکیییی~ بیا کمک کن!
نامجون رو تنها گذاشتمتهیونگ مشغول دستمال کردن تخت آشپزخونه بود
_سوکجین هیونگ رفته دستشوییبدون پوشیدن دستکش
اسفنج کفی رو روی ظرفای کثیف کشیدم_ته میتونی بیای از پشت بغلم کنی؟
کارش تموم شده بود. برای همین فرصت مناسبی بود تا این کارو امتحان کنیمفاصلمونو کم کرد و با لحن متعجبی پرسید:
_چ-چی کار کنم؟و بعدش کاری که ازش خواسته بودمو انجام داد
دستاشو دور شکمم حلقه کرد و صورتشو به پشت لباسم مالید_میخوام ببینم چه حسی داری وقتی هر روز اینجوری بغلت میکنم
سرمو تکون دادم تا تار موی جلوی چشمم بره کنارخودشو جلو تر کشید و سرشو روی شونم گذاشت
_تو بغلم نمیکنی! کل روز بهم میچسبی تا نتونم کارامو انجام بدم...ولی لحنش ناراضی نبود
پس من بازم به اینکار ادامه میدمچند دقیقه بعد تونستم آبکشی ظرفا رو تموم کنم
دستای تهیونگ رو گرفتم و از دور کمرم باز کردمبسمتش برگشتم و دوباره دستاشو دور کمرم حلقه کردم؛ صورت عروسکیشو با دستام قاب گرفتم و برای بار صدم تو این بیست و چهار ساعت لباشو مزه کردم
از این روتین روزانمون خوشم میاد
هر روز به بوسیدنش ، بغل کردنش و دوست داشتنش ختم میشه_________________________________
وقتی به تموم شدن فیلینگز فکر میکنم احساس پوچی میکنم.... سعی میکنم به صد پارت برسونمش
فیکمو دوست داشته باشید🍭🦄شغل مورد علاقتون چیه ، چرا؟
VOCÊ ESTÁ LENDO
Taehyung's Feelings |kookv
Fanficلبخندای شیرین جئون جونگ کوک پسر سال پایینی و هر چیزی که به اون مربوطه برای پسر مو فندقی جذابه. اون بزرگ ترین موفقیت رو یه ربع زنگ ناهار نشستن کنار کوک میبینه. این علاقه ساده و در ظاهر یک طرفه زمینه ساز عشق درخشانشون در آیندس فیلینگز داستان ساده ای د...