Real Life 31

639 132 119
                                    

_کوک میتونی درو باز کنی؟
بدون اینکه دست از هم زدن مواد کیک برداره گفت

ظرف توت فرنگیمو از روی میز برداشتم و همون طور که سمت آیفون میرفتم با لحن خودش داد زدم
_ته میتونی بگی کی پشت دره؟

کلید آیفون رو فشار دادم تا در باز شه

_نامجون هیونگ و جین هیونگن
درحالی که دستاشو میشست سمت من اومد

_امیدوارم زیاد نمونن
یه دستمو روی‌ گونش گذاشتم ، صورتشو جلو کشیدم و یه بوسه کوتاه به لبش زدم

به محض اینکه لبهاش آزاد شد اعتراض کرد
_ما معمولا مهمون نداریم، نمیخوام زود برن

بعد از تموم شدن حرفش دوباره لبای قنچه شدشو روی لبام گذاشت

_ولی قبول کن مزاحم خلوت دو نفرمون میشن
و دوباره بوسیدمش

صدای کوبیده شدن انگشتای کسی به در ما رو از هم جدا کرد.
ناراضی نبودم ولی اگه میزاشتن تا فردا شب به بوسیدنش ادامه میدادم

_خیلی وقته ندیدمت، مرد! ظاهرا اوضاع به کامته
نامجون هیونگ منو توی بغلش گرفته بود
چند هفتس همو ندیدیم و این برای مایی که یه مدت  تقریبا با هم زندگی کردیم زیاده

سوکجین با تهیونگ به آشپزخونه رفته بود تا بهش کمک کنه
برای همین من نامجون هیونگ رو به هال خونه بردم

هر دو روی مبل کنار هم نشستیم
_تو و جین دوباره با همید؟
با تن صدای پایین پرسیدم

_نه، راستش تصمیم گرفتیم دوباره با هم دوست باشیم
آهی زیر لب کشید
چند ثانیه بعد دوباره لبخندش برگشت

_فقط دوست
و لبخندش عمیق تر شد

من میخوام کمکش کنم
اما ظاهرا اون همین الانم خوشحاله

_جونگ کوکیییی~ بیا کمک کن!
نامجون رو تنها گذاشتم

تهیونگ مشغول دستمال کردن تخت آشپزخونه بود
_سوکجین هیونگ رفته دستشویی

بدون پوشیدن دستکش
اسفنج کفی رو روی ظرفای کثیف کشیدم

_ته میتونی بیای از پشت بغلم کنی؟
کارش تموم شده بود. برای همین فرصت مناسبی بود تا این کارو امتحان کنیم

فاصلمونو کم کرد و با لحن متعجبی پرسید:
_چ-چی کار کنم؟

و بعدش کاری که ازش خواسته بودمو انجام داد
دستاشو دور شکمم حلقه کرد و صورتشو به پشت لباسم مالید

_میخوام ببینم چه حسی داری وقتی هر روز اینجوری بغلت میکنم
سرمو تکون دادم تا تار موی جلوی چشمم بره کنار

خودشو جلو تر کشید و سرشو روی شونم گذاشت
_تو بغلم نمیکنی! کل روز بهم میچسبی تا نتونم کارامو انجام بدم...

ولی لحنش ناراضی نبود
پس من بازم به اینکار ادامه میدم

چند دقیقه بعد تونستم آبکشی ظرفا رو تموم کنم
دستای تهیونگ رو گرفتم و از دور کمرم باز کردم

بسمتش برگشتم و دوباره دستاشو دور کمرم حلقه کردم؛ صورت عروسکیشو با دستام قاب گرفتم و برای بار صدم تو این بیست و چهار ساعت لباشو مزه کردم

از این روتین روزانمون خوشم میاد
هر روز به بوسیدنش ، بغل کردنش و دوست داشتنش ختم میشه

_________________________________

وقتی به تموم شدن فیلینگز فکر میکنم احساس پوچی میکنم.... سعی میکنم به صد پارت برسونمش
فیکمو دوست داشته باشید🍭🦄

شغل مورد علاقتون چیه ، چرا؟

Taehyung's Feelings |kookvOnde histórias criam vida. Descubra agora