Real Life 8

1.5K 383 154
                                    

_جونگ کوکاااا

مادرم داشت از طبقه پایین اسممو صدا میکرد.
دیشب با یه ماشین تصادف کردم
فقط پام شکست
اما همینم باعث شد بتونم برای دو هفته از مدرسه مرخصی بگیرم :)

صدای انگشتایی که به در ضربه میزدن می اومد
اوه!‌ یادم رفت جواب مادرم رو بدم!

_بله؟
با حالت سوالی گفتم
خودم رو روی تخت بالا کشیدم و یکم صدام رو صاف کردم
نمیخوام مادرم فکر کنه حالم خیلی بده ، یا ضعیفم

_دوستت تهیونگ اینجاس ، اومده برای عیادتت
ت-تهیونگ؟
_مامان یه لحظه صبر کننننن

چسب زخم روی صورتم رو مرتب کردم
موهام رو یکم به هم ریختم و دوباره زیر پتو خوابیدم
این بار با صدای خسته ای گفتم:
_بیاید تو...

در باز شد
مادرم با ظرف سوپ و لیوان آب وارد شد
و بعد تهیونگ با سر پایین داخل اومد. هنوز فرم مدرسه توی تنشه

مادرم روی تخت و نزدیک پاهام نشست:
_جونگ؟ فکر نمی‌کردم با ته دوست باشی!
با یه لبخند ذوق زده گفت
زمانی که حرفش تموم شد به تهیونگ اشاره زد تا اون هم کنارش بشینه

_ماامااان... ته دوستم نیس! اون دوس پسرمه
پوزخند روی لبم همینجور بزرگ تر میشد
ته سر جاش خشک شده بود.
من میتونستم لرزش پاهای باریکش رو حس کنم

مادرم نگاهش رو به تهیونگ داد
اون پسر خیلی ترسیده بود
_ته؟ جونگ کوک راست میگه؟ شما واقعا–

قبل از تموم شدن حرف مادرم صورتش خیس شده بود
و یکم بعد
اون دیگه تو اتاق من نبود!

با اخم به مادرم زل زدم
همین الان میتونستم به خاطر واکنش بدش از همه حدود خانوادگیمون بگذرم

_جونگ! پسرم ، باور کن از قصد نبود! من فقط متعجب شدم
حالا اون هم داشت گریه میکرد

من فقط
نمیخوام فعلا ببینمش
الان کسی که میخواست با اومدنش منو خوشحال کنه رو ناامید کردم

از خودم متنفرم که نمیتونم برم دنبالش
_مامان میشه بری؟
سرم درد میکنه
همه جا داره تار میشه و من مطمئن نیستم بودن مادرم کمکی کنه

از روی تخت بلند شد
سمت من اومد و میخواست چیزی بگه
_و تا وقتی ته برنگشته نمی‌خوام بیاید

سرم رو زیر پتو بردم
پشتم رو سمتش کردم

با صدای بسته شدن در ، چشم هام رو بستم
سعی کردم به این فکر نکنم که چشمای ته الان چه شکلیه

_________________________________________

قسم میخورم قرار نبود این پارت اینجوری بشه💔
پارت بعد هم ریل لایفه

بنظرتون تهیونگ برمیگرده؟ *زدن دست زیر چانه

Taehyung's Feelings |kookvWhere stories live. Discover now