_جونگ کوکاااا
مادرم داشت از طبقه پایین اسممو صدا میکرد.
دیشب با یه ماشین تصادف کردم
فقط پام شکست
اما همینم باعث شد بتونم برای دو هفته از مدرسه مرخصی بگیرم :)صدای انگشتایی که به در ضربه میزدن می اومد
اوه! یادم رفت جواب مادرم رو بدم!_بله؟
با حالت سوالی گفتم
خودم رو روی تخت بالا کشیدم و یکم صدام رو صاف کردم
نمیخوام مادرم فکر کنه حالم خیلی بده ، یا ضعیفم_دوستت تهیونگ اینجاس ، اومده برای عیادتت
ت-تهیونگ؟
_مامان یه لحظه صبر کنننننچسب زخم روی صورتم رو مرتب کردم
موهام رو یکم به هم ریختم و دوباره زیر پتو خوابیدم
این بار با صدای خسته ای گفتم:
_بیاید تو...در باز شد
مادرم با ظرف سوپ و لیوان آب وارد شد
و بعد تهیونگ با سر پایین داخل اومد. هنوز فرم مدرسه توی تنشهمادرم روی تخت و نزدیک پاهام نشست:
_جونگ؟ فکر نمیکردم با ته دوست باشی!
با یه لبخند ذوق زده گفت
زمانی که حرفش تموم شد به تهیونگ اشاره زد تا اون هم کنارش بشینه_ماامااان... ته دوستم نیس! اون دوس پسرمه
پوزخند روی لبم همینجور بزرگ تر میشد
ته سر جاش خشک شده بود.
من میتونستم لرزش پاهای باریکش رو حس کنممادرم نگاهش رو به تهیونگ داد
اون پسر خیلی ترسیده بود
_ته؟ جونگ کوک راست میگه؟ شما واقعا–قبل از تموم شدن حرف مادرم صورتش خیس شده بود
و یکم بعد
اون دیگه تو اتاق من نبود!با اخم به مادرم زل زدم
همین الان میتونستم به خاطر واکنش بدش از همه حدود خانوادگیمون بگذرم_جونگ! پسرم ، باور کن از قصد نبود! من فقط متعجب شدم
حالا اون هم داشت گریه میکردمن فقط
نمیخوام فعلا ببینمش
الان کسی که میخواست با اومدنش منو خوشحال کنه رو ناامید کردماز خودم متنفرم که نمیتونم برم دنبالش
_مامان میشه بری؟
سرم درد میکنه
همه جا داره تار میشه و من مطمئن نیستم بودن مادرم کمکی کنهاز روی تخت بلند شد
سمت من اومد و میخواست چیزی بگه
_و تا وقتی ته برنگشته نمیخوام بیایدسرم رو زیر پتو بردم
پشتم رو سمتش کردمبا صدای بسته شدن در ، چشم هام رو بستم
سعی کردم به این فکر نکنم که چشمای ته الان چه شکلیه_________________________________________
قسم میخورم قرار نبود این پارت اینجوری بشه💔
پارت بعد هم ریل لایفهبنظرتون تهیونگ برمیگرده؟ *زدن دست زیر چانه
YOU ARE READING
Taehyung's Feelings |kookv
Fanfictionلبخندای شیرین جئون جونگ کوک پسر سال پایینی و هر چیزی که به اون مربوطه برای پسر مو فندقی جذابه. اون بزرگ ترین موفقیت رو یه ربع زنگ ناهار نشستن کنار کوک میبینه. این علاقه ساده و در ظاهر یک طرفه زمینه ساز عشق درخشانشون در آیندس فیلینگز داستان ساده ای د...