Real Life 15

1.1K 288 149
                                    

رنگ‌ آسمون تغییر نکرده
تا طلوع خورشید وقت هست

پاهامو روی زمین گذاشتم
خیلی خستم
راه رفتن سخته

در یخچال رو باز کردم
نصف لیوان شیشه ای رو با شیر پر کردم

باید صبر کنم تا دماش متعادل شه
توی خونه قدم زدم
و بعد اتاق ته

از فاصله بین در و ‌دیوار ، روشنایی اتاق قابل تشخیصه

ساعت 3:45َ

مشکلی نیس که بهش سر بزنم؟

در اتاقو باز کردم
تصمیم گرفتم در رو ببندم
بنظر وضعیتش خوب نمیومد

یکم بیشتر توجه کردم
اون خوابه!

در حال که...
فقط یه پیراهن مردونه گشاد دور بدنشه
و یه دفتر زیر دستش

اون یه نویسندس
این چیزیه که خودش میگه

پس باید عادی باشه که تا الان چیزی مینوشته
شاید خیلی وقته خوابیده

چراغ مطالعه روی میز رو روشن کردم
و بعد کلید لامپ پر نور اتاق رو فشردم

اون زیباتر به نظر میرسه
الان که نور فقط به سمت اون میتابه

روی زانو هام نشستم
سرم رو روی میز گذاشتم
صورتش نزدیک و واضح تره

من…
نمی‌دونم دارم چیکار میکنم
اون زیباس ، دوست داشتنیه
و من می‌خوام در نزدیک ترین مکان نسبت به اون وایستم

لب هام رو خیس کردم
باید قبل ازین که دیر بشه نقشش رو توی زندگیم بفهمم

دستم رو از پشت زانو هاش رد کردم
این خیلی سخته
من نمی‌خوام خوابش رو به هم بزنم

چرا دکمه های لباسش رو باز گذاشته؟
اون باید به این فکر کنه که ممکنه من نصفه شب سراغش بیام
منظورم سر زدنه

روی دستام بلندش کردم
سنگینه ولی نه زیاد

گذاشتمش روی تخت
و پتو رو روش کشیدم

دکمه ارسال رو زدم
درسته که یادم نمیاد
اما این دلیل نمیشه به بهونه کار کشیدن از مغزم منو توی سردرگمی بزارن

سرم رو روی بالشت گذاشتم
به جواب دکتر پارک فکر کردم

سعی کردم بخوابم

_______________________________________

لطفا اگه میخواید از لیستاتون برش دارید اد نکنید
و اگر میخواید ووت هاتون رو بردارید کلا ووت ندین
ارزش سایلنت ریدرا از شما بیشتره

سه تا چیز که مردم درموردتون فکر میکنن (مهم نیس درست یا غلط) چیه؟

اینکه من قویم و اینکه باهوشم
البته کاملا اشتباهن

Taehyung's Feelings |kookvOnde histórias criam vida. Descubra agora