یکم لبام رو همون جا نگه داشتم.
بعد از چند ثانیه آروم لب پایینش رو مکیدم و ازش فاصله گرفتمزمانی که ازش جدا شدم سرش رو پایین انداخت.
انگشتام رو زیر چونش گذاشتم و سرش رو بالا آوردم
لپای نرمش قرمز شده بود و یکم اشک تو چشماش جمع شده بودواقعا متعجبم که چطور همچین موجود کیوتی هنوز تنهاس
یکم بیشتر چونش رو بالا آوردم و یه بوسه کوتاه دیگه رو لبای صورتیش گذاشتم.
دوباره قرمز شد و سرش رو انداخت پایینخندیدم
اون بامزس!خم شدم روی زمین
دفتر و خودکار کوچیکش رو بهش دادم. ظاهراً منتظر بود!′اجازه میدی بهت سیلی بزنم؟′
جملشو بهم نشون داد و لبش رو گاز گرفتسرم رو به نشونه مثبت تکون دادم
کمرم رو خم کردم و صورتم رو نزدیک بردم.با دست نرمش به گونه راستم زد
اونقدرام ضعیف نیس :)کمرم رو صاف کردم.
همزمان به این فکر میکردم که جای انگشتای بلندش روی صورتم میمونه یا نه که اون با زدن بوسه محکم و صدا دارش روی گونم متعجبم کرد
توقعش رو نداشتم اما اعتراف میکنم سوپرایز خوبی بوددستم رو بین موهاش بردم و بهم ریختم که ازم دور شد
تا دم در کتابخونه دوید و زمانی که داشت از در خارج میشد برام دست تکون دادمنم در جوابش با لبخندای همیشگیم براش دست تکون دادم.
توی راه و حتی زمانی که داشتم چشمام رو موقع خواب میبستم فقط به اون فکر میکردم
باید به خودمون فرصت بدم یا ازت دوری کنم سوییتی؟
_________________________________
فکر نکن و انجامش بده سوییتی :)
با پارتای بلند بای بای کنید 👋👋👋بنظرتون جونگ کوک زیاده روی نکرد؟ ಠ_ಠ
CITEȘTI
Taehyung's Feelings |kookv
Fanfictionلبخندای شیرین جئون جونگ کوک پسر سال پایینی و هر چیزی که به اون مربوطه برای پسر مو فندقی جذابه. اون بزرگ ترین موفقیت رو یه ربع زنگ ناهار نشستن کنار کوک میبینه. این علاقه ساده و در ظاهر یک طرفه زمینه ساز عشق درخشانشون در آیندس فیلینگز داستان ساده ای د...