از مدرسه که اومدم مادرم بهم گفت برای خانواده جئون ناهار ببرم و غذام رو با اونا بخورم.
ظاهراً اونا از اول صبح دارن اسباب کشی میکنن
هنوز همه وسایلشون رو جا به جا نکردن برا همین مامان قول داده بود براشون ناهار درست کنهزمانی که رفتم داخل خونشون جونگ کوک و پدرش داشتن میز غذا خوری رو جا به جا میکردن.
الان میدونستم چرا بازم غیبت داشت *خنده
ظاهراً سنگین بود.
میخواستم کمکشون کنم اما کوک گفت که برم و بشینم چون میز خیلی سنگینه و ممکنه کمرم درد بگیرهمن بازم سرخ شدم
و اون باز هم خندید
به خانوم جئون غذا رو دادم و با یه لبخند اون جا رو ترک کردم
اگه ناهارم رو با حضور فردی که تازه فهمیدم روش کراش دارم میخوردم....
خب اتفاق خوبی نمیوفتاد;)
_____________________________________
تهیونگ خیلی سرخ شده
الان آماده سرو کردنهB-)
کسی هست یه تیکه تهیونگ بخواد؟چه اتفاقی میافتاد اگه تهیونگ با جونگ کوک ناهارشو میخورد؟ *خنده شیطانی
(ووت برا من مث غذاس! چرا ووت نمیدید؟ میخواید من بمیرم؟*چشم های درشت
راستی کامنت هم آبه کمبود ووت رو میشوره میبره پایین)
BINABASA MO ANG
Taehyung's Feelings |kookv
Fanfictionلبخندای شیرین جئون جونگ کوک پسر سال پایینی و هر چیزی که به اون مربوطه برای پسر مو فندقی جذابه. اون بزرگ ترین موفقیت رو یه ربع زنگ ناهار نشستن کنار کوک میبینه. این علاقه ساده و در ظاهر یک طرفه زمینه ساز عشق درخشانشون در آیندس فیلینگز داستان ساده ای د...