_جونگکوکیییی~~~
بازم صدای اونبا چیز هایی که ازش دیدم
الان یکی از بدترین کابوس هام رو خواهم داشت
اون میخواست تهیونگش برگرده
اما من قلب کسی که دوست داشت رو شکستمنزدیک شد
اشک هاش خیلی سریع از روی گونش پایین میچکید
اما لبخند میزد:
_کوک میخوای تهیونگ منو بشناسی؟من خواستم
اما نتونستم جوابش رو بدم
توی کتابخونه مدرسه
بین قفسه کتابا
روی زمین نشسته بودیمسرش رو روی پاهام گذاشت:
_میدونی من زمان آشنایی با اون دوست پسر داشتم ، اون خیلی خوشگل بود… خیلی خوب میبوسید و همیشه همراهم بودمکث کرد
در حد چند ثانیه
دستم رو روی سرش گذاشت
ادامه داد:
_کسی که باهاش بودم واقعا آدم خوبی بود ، برام بهترین بود اما وقتی ته رو دیدمسرش رو بالا آورد
به چشم هام نگاه کرد و بیشتر اشک ریخت:
_اون یه فرشته بوداین پسر واقعا منم؟
کسی که اینقدر عاشقه
و شکسته_کوک شاید ما دیگه همو نبینیم اما بدون اون هیچوقت بهت خیانت نکرد
لبخند زد
اشک ریخت
و من دیگه ندیدمش_______________________________________
پارت بعد رو کی پابلیش کنمممم؟؟؟؟؟
و آخر فصل با یه سوپرایززززبنظرتون چرا کوک (جوونه) الان آرومه ، برعکس زمانی که باعث کابوس میشد؟
VOCÊ ESTÁ LENDO
Taehyung's Feelings |kookv
Fanficلبخندای شیرین جئون جونگ کوک پسر سال پایینی و هر چیزی که به اون مربوطه برای پسر مو فندقی جذابه. اون بزرگ ترین موفقیت رو یه ربع زنگ ناهار نشستن کنار کوک میبینه. این علاقه ساده و در ظاهر یک طرفه زمینه ساز عشق درخشانشون در آیندس فیلینگز داستان ساده ای د...