Remember 6

998 252 48
                                    

_جونگکوکیییی~~~
بازم صدای اون

با چیز هایی که ازش دیدم
الان یکی از بدترین کابوس هام رو خواهم داشت
اون میخواست تهیونگش برگرده
اما من قلب کسی که دوست داشت رو شکستم

نزدیک شد
اشک هاش خیلی سریع از روی گونش پایین میچکید
اما لبخند میزد:
_کوک میخوای تهیونگ منو بشناسی؟

من خواستم
اما نتونستم جوابش رو بدم
توی کتابخونه مدرسه
بین قفسه کتابا
روی زمین نشسته بودیم

سرش رو روی پاهام گذاشت:
_میدونی من زمان آشنایی با اون دوست پسر داشتم ، اون خیلی خوشگل بود… خیلی خوب میبوسید و همیشه همراهم بود

مکث کرد
در حد چند ثانیه
دستم رو روی سرش گذاشت
ادامه داد:
_کسی که باهاش بودم واقعا آدم خوبی بود ، برام بهترین بود اما وقتی ته رو دیدم

سرش رو بالا آورد
به چشم هام نگاه کرد و بیشتر اشک ریخت:
_اون یه فرشته بود

این پسر واقعا منم؟
کسی که اینقدر عاشقه
و شکسته

_کوک شاید ما دیگه همو نبینیم اما بدون اون هیچوقت بهت خیانت نکرد

لبخند زد
اشک ریخت
و من دیگه ندیدمش

_______________________________________

پارت بعد رو کی پابلیش کنمممم؟؟؟؟؟
و آخر فصل با یه سوپرایزززز

بنظرتون چرا کوک (جوونه) الان آرومه ، برعکس زمانی که باعث کابوس میشد؟

Taehyung's Feelings |kookvOnde histórias criam vida. Descubra agora