اون قبول کرد که بیاد
موقع برگشت خیلی خوب بودما تا سر خیابون مدرسه مسابقه دادیم
قرار بود بیشتر باشه اما من خسته شدماون مثل همیشه کیفمو گرفت
منو به زور روی کمرش گذاشت
و بعد دوباره دویداین موقعیت رو دوست دارم
وقتی تو خیابون خلوت ، صدای خنده هامون میپیچه ، موهام توی هوا پخش میشه و گرمای بدن اون شخص خاص رو از نزدیک حس میکنممن فقط خودم رو روی تخت رها کردم
خیلی خندیده بودم
باید صبر میکردم تا بتونم دوباره نفس بکشمو بعد خوابم برد!
تا زمان شامو الان دوباره میخوام بخوابم
_________________________________________
چه خواب در خوابی
چه زوج خوشبختیدوست دارید یکم هیجان رو زیاد کنم؟ *لبخند مرموز
CITEȘTI
Taehyung's Feelings |kookv
Fanfictionلبخندای شیرین جئون جونگ کوک پسر سال پایینی و هر چیزی که به اون مربوطه برای پسر مو فندقی جذابه. اون بزرگ ترین موفقیت رو یه ربع زنگ ناهار نشستن کنار کوک میبینه. این علاقه ساده و در ظاهر یک طرفه زمینه ساز عشق درخشانشون در آیندس فیلینگز داستان ساده ای د...