اینبار وقتی داشتم به خونه بر میگشتم ، سنگینی نگاهی رو احساس کردم.
جونگ کوک و یکی از دوستاش پشت سرم بودن!
از یونیفورم پسر کناریش میشد فهمید به مدرسه ما نمیاد.
سرش رو شونه کوک بود و داشت آروم یه آهنگ رو می خوند.اون خیلی زیبا بود•–•
بینی کوچیک و لبای درشتش باعث میشد کسی نتونه این مسئله رو رد کنه!
ولی برای من هیچ پسری جذاب تر از بغل دستیش وجود نداشت....
با اینکه انگشتای کشیدش تو دست اون قفل بود ، به من نگاه میکردبا همون لبخند آشناش
و این بار من هم بهش بزرگ ترین لبخندم رو نشون دادم
_________________________________________
بالاخره تهیونگ جواب اون همه لبخند رو داد(・o・)
خودم خیلی خوشحال شدمچرا تهیونگ با کوکی حرف نمیزنه؟
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Taehyung's Feelings |kookv
Hayran Kurguلبخندای شیرین جئون جونگ کوک پسر سال پایینی و هر چیزی که به اون مربوطه برای پسر مو فندقی جذابه. اون بزرگ ترین موفقیت رو یه ربع زنگ ناهار نشستن کنار کوک میبینه. این علاقه ساده و در ظاهر یک طرفه زمینه ساز عشق درخشانشون در آیندس فیلینگز داستان ساده ای د...