26

642 80 9
                                    

_پولا؟

کیف پر پولو بالا گرفتم و تکونش دادم

_اینجاست

با خنده دستشو جلو اورد تا کیفو ازم بگیرم ولی من سریع دستمو عقب کشیدم

_اول باید گوش کنم ببینم چیزی که ازش حرف میزنی بدرد بخور هست یا نه بعدش کیف مال تو میشه

با بی حوصلگی دستشو پایین انداخت و فلشی از جیب شلوارش بیرون کشید و سمتم گرفت

_خب پرنسس تا تو‌ گوش کنی پولارو بده تا منم بشمرم...به هر حال اعتماد باید دوطرفه باش وقتی تو بهم اعتماد نداری چرا من داشته باشم؟

بی توجه بهش رفتم سمت تخت و کیفو کنارم گذاشتم و تلفنمو از جیبم بیرون اوردم و فلشو بهش وصل کردم و بدون اینکه بهش نگاه کنم جوابشو دادم

_شاید بخاطر این بهت اعتماد ندارم چون تو یه قاتل عوضی هستی که از بازی دادن آدما لذت میبره...اینطور نیست؟

با جواب نگرفتن ازش سرمو بلند کردم و دیدم با بیخیالی روبه روم به دیوار تکیه زده و نگاهم میکنه. الان برام مهم نبود که تونسته باشم عصبیش کنم یا نه چون تا نیم ساعت دیگه خودش قرار بود عصبانی بشه بدون هیچ زحمت و تلاشی.

پوشه ای که رو فلش بود رو باز کردم و با زدن روی فایل صوتی با اسم شین هه چند ثانیه بعد صدای عصبانیش تو اتاق پخش شد

_احمق بهت گفتم فقط زنه و بچرو بکش به چه حقی جونگسو رو کشتی؟

منتظر شنیدن صدای جی هون بودم چون ظاهرا طرف مکالمه اون بود ولی بعد از چند ثانیه سکوت دوباره صدای شین هه بود...اون صداشو از این مکالمه حذف کرده بوده‌...خیلی خوب میدونسته چطوری پای خودشو از این قضیه بکشه بیرون ولی سخت در اشتباه بود

_برام مهم نیست چیشد...توعه عوضی به همه چی گند زدی...خفه شو برام بهونه نیار

صدارو قطع کردم و به جی هون نگاه کردم درک نمیکردم شین هه چرا باید از کشتن پدرم ناراحت باش؟ چرا نمیخواست اون بمیره ؟و از همه بیشتر چرا وقتی شین هه از جی هون خواسته بود منو بکشه این کارو نکرده؟

_چرا منو نکشتی؟

_من ادم کش نبودم چه برسه به بچه کشی...نتونستم وقتی با چشمای اشکی و ترسیده بهم نگاه میکردی بکشمت

_پس چطور تونستی جلوی چشمام خانوادمو ازم بگیری؟

کلافه نفسشو بیرون داد و تکیشو از دیوار گرفت و پشت بهم به سمت پنجره رفت

_مجبور بودم میفهمی؟...دخترجون بی پولی ادمو به هرکاری وادار میکنه

_یعنی بخاطر بی پولی تو یه دختر بچه باید خانوادشو از دست میداد؟

دوباره بغض کرده بودم و تلفنه توی دستمو فشار میدادم.مهم نبود چند سال بگذره من هنوزم با بیاد اوردن اون صحنه احساس میکنم ضعیف ترین و بی کس ترین ادم دنیام و میخوام مثل همون شب بزنم زیر گریه و ترسیده خودمو بغل کنم.

she is backWhere stories live. Discover now