27

639 76 12
                                    

دو هفته از وقتی که جی هون دستگیر شده و شین هه غیبش زده میگذره و همچنان پلیسا نتونستن پیداش کنن تنها چیزی که فهمیدیم اینه که به توکیو رفته و اونجا معلوم نیست کجا قایم شده.

تقریبا روال زندگیم به ثبات رسیده و دارم روزای آرومی رو میگذرونم روزایی که با بودن کنار جونگکوک برام خوشاینده و باعث میشه تا استرس و ناراحتی چند وقته کم کم از ذهنم محو بشه و بتونم نفس راحتی بکشم تنها نگرانی الانم فقط ناپدید شدن شین هه هست و نمیدونم الان تو سرش چیا میگذره و آیا بازم نقشه ای برای به هم زدن ارامشم داره یا فقط یه گوشه قایم شده و از درد لو نرفتش دیگه بیخیالم شده.

ولی با شناختی که از اون زن دارم میدونم که الان بیشتر از قبل ازم متنفر شده و این دلیل خیلی محکی برای اینه که اماده یه ضربه دیگه از سمتش باشم.

درمدت دو هفته سهامی که درموردش با وکیل حرف زده بودم به نامم شد و من با کوک حرف زدم و بهش گفتم که میخوام به اون واگذار کنم. هرچند که اون مخالفت کرد و گفت خودم باید سرکار بیام و خودم همه چیزو مدیریت کنم ولی من بهش گفتم که بی تجربمو و میدونم که از عهدش برنمیام و علاوه بر اون گفتم که علاقه ای هم برای کار در اون کمپانی ندارم و اون در نهایت خواستمو قبول کرد. هنوز چیزی درمورد اینکه میخوام از کره برم بهش نگفتم و فعلا هم قصدشو ندارم منتظرم ببینم اخر کار شین هه چی میشه و از گیر افتادن اون مطمئن بشم.

اخرین باری که اقای پارک رو دیدم برمیگرده به همون روزی که جی هون رو دستگیر کردن و من با تحویل دادن فایل صوتی که شین هه رو متهم به دستور قتل پدر و مادرم میکرد به همراه پلیس به عمارت پارک رفتیم و وقتی اون از کارم مطلع شد ناراحتی و شرمندگی رو از چشماش میخوندم ولی ذره ای دلم نسوخت و از ذهنمم نگذشت که بخوام مردی که جلوم با سر پایین افتاده وایساده بود رو ببخشم راستش در اون لحظه بیشتر از شین هه از اون ادم بدم اومد من بهش اعتماد کرده بودم دوستش داشتم و مثل پدرم بود برام.تموم این سال ها خودمو مدیونش میدونستم و برای جبران خوبی ها و محبتاش زندگی و آیندم رو بر اساس تصمیمات اون بنا کرده بودم ولی در عوض چیزی که در اخر نصیبم شد رو شدن چهر واقعی مرد مقابلم و فهمیدن اینکه در تموم این مدت با مخفی کاری هاش و بازی کردن با احساساتم شریک کارهای کثیف زنش بوده. لااقل شین هه همیشه باهام روراست بود نفرتش رو به صورت علنی بهم نشون میداد و یه جورایی باهام رو بازی میکرد اما اینکه با کسی که بهت اعتماد کرده صادق نباشی و مخفی کاری کنی از هر کاری کثیف تر هستش.حتی با وجود اینکه اونروز سعی داشت تا بهم بفهمونه واقعا دوستم داره و بین منو زنش مونده بوده و نمیتونسته از هیچ کدوممون بگذره ، بخاطر همین این کارو کرده ولی بازم هیچ کدوم از دلیل ها و توجیه هاش رو قبول نداشتم.

با صدای آیفون از فکر بیرون اومدم و از جام بلند شدم رفتم سمتش و با دیدن جنی لبخندی رو لبام اومد دلم براش تنگ شده بود و اون الان اینجا بود.

she is backWhere stories live. Discover now