وویونگ:
هفته دوم ماه فوریه داشت تموم میشد و کمپانیمون بعد مسئله بی احترامی سان به ووشیک اون رو توبیخ کرده بود و سان دوماهی
بود که تو فعالیتا حضور نداشتدرسته، من دوماه بود که سان رو ندیده بودم و کمپانی به همه گفته بود که سان بخاطر مشکلات اضطراب تو فعالیتا شرکت نمیکنه و اون رو از خوابگاه هم توقیف کرده بود ولی اون امروز قرار بود برگرده
توی این مدتی که سان نبود من همه جوره اذیت شدم و حتی چندباری مریض شدم و مجبور شدم تو خوابگاه بمونم و با سان تلفنی حرف بزنم
میدونین زندگی ما دیگه هیچوقت قرار نبود به حالت عادی برگرده
من از وقتی بیدار شده بودم داشتم به همینجور چیزا فکر میکردم و اصلا متوجه ساعت نشده بودم که یونهو با اومدنش داخل اتاق رشته افکارمو برید-هی وو
+بله
-نمیای بیرون امروز سان میادا
بی حال جواب دادم: میدونم
حالمو که دید سرشو انداخت پایین و از اتاق رفت بیرون و منم خودمو رو تخت انداختم و با گوشیم ور رفتمسان:
ماسک و کولمو برداشتم و از خانوادم خواحافظی کردم و سوار قطار شدم تا به سمت سئول حرکت کنمگوشیمو برداشتم دیدم یه مسیج از وویونگ دارم که گفته بود "پس کی میرسی؟"
جوابشو دادم: تو راهم بیبی
گوشیمو انداختم رو پام و چشامو بستم
هیچوقت گریه های وویونگ موقع رفتنمو یادم نمیره اون پسره جوری گریه میکرد که انگار قرار نیست دیگه منو ببینه
لبخند زدم، اونقدر دلم براش تنگ شده بود که میدونستم اگه تا صد سالم ببینمش بازم ازش سیر نمیشموویونگ:
بعد اینکه جواب سان رو دیدم گوشیمو گذاشتم کنار و از روتخت بلند شدم و رفتم دست و صورتمو بشورم
یهو چشام به باکس میکاپ افتاد
مال یوسانگ بود اما به هر حال من ازش استفاده میکنم خبباکس میکاپ رو برداشتم و شروع کردم به میکاپ کردن ... من ذوق اومدن سان رو داشتم
اون -دوست پسر من- قرار بود بعد دو ماه بیاد و دوباره مال من شه
جونگهو جوری اومد داخل که من حتی نفهمیدم چه مدته که تو اتاقهترسیدم و داد زدم: چرا در نمیزنی اه
+داری میکاپ میکنی هیونگ؟
-نه میکاپ چیه
+هیونگ من که میدونم
-چیو؟
و بعد نگاه معنی داری بهش کردمرو به جونگهو کردم: بیا بریم بیرون الان سان میاد
جونگهو سر تکون داد و درو باز کرد و من پشت سرش رفتم
اعضا تا منو دیدن سعی کردن جلوی خنده هاشونو بگیرن
حقیقتا من برای همچین چیزی آماده بودممینگی شروع کرد: اووو برا دوستپسرش میکاپ کرده
تحمل نکردم و سمتش حمله بردم و گردنشو گرفتم و داد زدم : یاااا من میکشمت پسره
التماسم میکرد ولش کنم اما اعضا حتی سعی نمیکردن مارو جدا کنن و جاش میخندیدن
ولی یهو در باز شد و آره اون سان بوداعضا سریع رفتن سمت سان ولی من خودمو عقب کشیدم
سان اخرین نفر بهم رسید بهش لبخند زدم: هیونک دلم برات تنگ شده بود
صدای خنده جونگهو اومد
بهش چپ نگا کردم
جدی شد: اوه هیونگ، اره هیونگ
----------------------------------------------------وویونگ:
من داشتم اون پسرو میدیدم که وسایلاشو تو کمدش میذاشت و من حتی نمیتونستم از نگاه کردن بهش سیر بشم
نتونستم تحمل کنم و از پشت بقلش کردم و اون بی حرکت موند
برگشت و دستاشو گذاشت رو کمرم و منم دستامو بردم دور گردنش و لبامو رو لباش گذاشتمداغ بود و من دلم برای این طعم تنگ شده بود
راستش بوسیدن سان تو این دوماه بهتر شده
سان رفت سمت گردنم
آهی از سر رضایت کشیدم و بعد خیلی سریع به خودم اومدم و خودمو جدا کردم
آروم گفتم: الان نه
+چرا؟
-ممکنه ببینه یکی
+خب ببینه
اداشو درآوردم
جوری که گیج شده باشه بهم نگاه کرد و بهش گفتم
به کارت برس...معذرت میخام بابت تاخیر بیبیز
ولی این شما و اینم پارت جدید
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Down For Your Love
Hayran Kurgu'اون بهش گفت واسه عشقش هرکاری میکنه' از هم دورشون کردن ،نذاشتن باهم بمونن، اما آیا این باعث میشه بیخیال همدیگه بشن و فقط به عنوان همکار بمونن یا باعث میشه عاشق تر شن و بیخیال همه چی باهم بمونن؟ گروه:ایتیز کاپل:ووسان