Part4

856 184 33
                                        

سان:

ساعت از ۳ گذشته بود و من هنوز مثل یه جغد بیدار بودم...ذهنم تبدیل به یه شهر شلوغ شده بود و با سر و صدایی که افکارم توش به پا کرده بودن یک لحظه هم خواب به چشمم نیومده بود.

این عشق یک طرفه...این حساسی که قرار بود تا ابد توی قلبم بمونه داشت مثل لوبیای سحر آمیز با سرعت زیادی رشد می کرد و ریشه هاش رو توی قلبم محکمتر می کرد...

اون حس برای رشد نیاز به دیدن وویانگ داشت و به لطف اینکه نصف روز اون با زیبایی هر چه تمام تر و با اون لبخند های شیرینش جلوی چشمامه اون خیلی راحت رشد میکنه.

به همین خاطر بود که گاهی با خودم می گفتم گروه رو رها کنم و بیخیال همه چیز بشم و برم گوشه ای با این احساس توی قلبم بپوسم !

اما لحظه‌ی بعد با فکر ندیدن اعضا و به خصوص پسری که دیوانه وار دوسش دارم اشک توی چشمام حلقه می زد و بهم یادآوری می کرد که یک روز هم نمی تونم بدون اونا دووم بیارم

می دونستم نهاله این عشق اگه می خواست از بین بره خیلی وقت پیش وقتی که وویانگ علی رغم دوستیه پنج سالش با یوسانگ منو دوست صمیمیش معرفی کرد خشک می شد...

هر چند خودم خواستم...من می دونستم وویانگ هرگز مال من نمیشه اما باز هم خواستم بیشتر و بیشتر بشناسمش و روز به روز عمیق تر توی احساس خودم نسبت بهش غرق شدم.

روز به روز بیشتر بهم نزدیک شدیم و نتیجه اش؟!

اینی شد که الان هستیم...من عاشق تر شدم اما اون از دستم کلافه شده...

و باز هم مقصرش خودمم...

تا چهار ماه پیش همه چیز عالی بود...مثل دو قلو های بهم چسبیده همیشه باهم بودیم و دیگه همه ما رو به عنوان ووسان میشناختن و کنار هم بودنمون براشون عادی شده بود...

تا اینکه اون روز رسید...

یه یکشنبه‌ی عادی مثل یکشنبه های دیگه بود...

هنوز می تونم سنگینیِ سبکه سر وویانگ روی پاهام که غرق فیلم بودو حس کنم و حتی حس موهای نرمش رو که لا به لای انگشتای من اسیر میشدن رو هم به طور واضح به یاد دارم...

تنها فرق اون روز این بود که وویانگ بیش از حد خواستنی شده بود...آخرای فیلم بود و من که هیچی از فیلم نفهمیده بودم محو صورت وویانگ بودم...

برای تمرکز بیشتر روی فیلم لبهای خوش فرمش رو غنچه کرده بود و این کیوت تر نشونش می داد...

چند دقیقه ای گذاشت اما من با وجود تمام تلاشام برای پرت کردن حواسم از اون و لبای غنچه شده اش همچنان بهش خیره بودم...حس می کردم تا طعم اون غنچه‌ی خوش رنگ رو نچشم آروم نمی گیرم اما می دونستم این کار مساویه با اتمام رابطه ام با وویانگ و من اینو نمی خواستم...

Down For Your LoveTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang