«وویانگ»
انگار اعضا فقط اومده بودن وضع ما رو چک کنن چون بعد اینکه خیالشون راحت شد همه چیز بین ما اوکیه رفتن.
البته سونگ مینگی طبق معمول از اون حرفای عجیب غریب و بی مزه اش ما رو بی نسیب نکرد...
"ما دیگه تنهاتون می ذاریم. به هر حال شما نیاز به خلوت دارین بعد از چند وقت آشتی کردین شاید بخواین کارایی بکنین که جلوی ما روتون نشه انجامشون بدین...پس ما الان میریم که شما راحت باشین"و بعد لبخند احمقانه ای زد. مطمئنم از خجالت سرخ شده بودم.
مینگی چه مرگشه دقیقا؟ یه روزی باید انتقام همهی اینها رو ازش بگیرم نمی دونم چجوری ولی اون باید تقاص پس می داد..."آه مینگی! اینجا هنوز یه بیبی هست که این چیزا براش مناسب نیست...برای چی همچین چیزایی میگی؟آیش! از دسته تو"
سونگهوا هیونگ مثل همیشه توی جلد مادر گروه بودنش فرو رفته بود و داشت غر می زد.
جونگهو پشت پلکی نازک کرد و گفت
"هیونگ من به سن قانونی رسیدم و همه چیز رو می دونم پس یه بیبی یا یه همچین کوفتی نیستم"
"می دونم... می دونم تو چه شیطانی هستی در ضمن کی گفت منظورم تویی؟ منظور من یکی دیگه بود"
"کی؟"
همه امون همزمان پرسیدیم و منتظر به هیونگ خیره شدیم...شاید منظورش یونهو بود هوم؟هیونگ از اتاق خارج شد و در همون حین گفت
"منظورم بیبی یوسانگ بود"!اوه خدا! یوســــانگ؟ پس واسه همین هیونگ از اتاق رفت چون می ترسید مورد حمله قرار بگیره؟
پس چرا یوسانگ بهش حمله نمی کنه هاننن؟ این چرا سرخ شده؟ اینجا چه خبره؟ دو روز حواسم به اطرافم نبوده چه اتفاقی داره میافته...
"یوسانگ شی؟نمی خوای بری پارک سونگهوا رو به قتل برسونیی؟"
"چرا فقط منتظر دستور شما بودم مینگی شی"
گفت و بعد درحالی که با صدای بلندی اسم هیونگ رو صدا می زد و براش نقشۀ قتل می کشید از اتاق خارج شد."من که ترجیح میدم یه فیلم اکشن ببینم تو چی یونهو؟می خوای اینجا وایسی و یه فیلم رمانتیک ببینی؟"
"نه...ایششش! اصلا دلم نمی خواد رمانتیک بازی های این دوتا رو ببینم"
قبل از اینکه بخوام جوابی بهشون بدم یونهو و مینگی از اتاق بیرون رفتن و هونگ جونگ هیونگ درحالی که می خندید گفت
"نمی دونم تو زندگیِ قبلیم چه کار اشتباهی انجام دادم که شماها نسیبم شدید هر کدومتون یه مدلید...شما دو تا که مثل این تازه ازدواج کرده ها شدید مینگی و یونهو که دائم دارن مثل دو تا بچه مهد کودکی شیطنت می کنن یوسانگ و این بچه هم که دائم بقیه رو ضایع می کنن و به تنها چیزایی اهمیت میدن غذای مورد علاقه اشونه...سونگهوا هم که... جدیدا شبیه هر چیزی توی این گروه هست به جز هیونگِ این گروه"
آهی کشید و دست جونگهو رو گرفت و از اتاق بیرونش کشید
"هیونــــگ...من می خواستم همونجا بمونم، ببینم چیکار می کنن"
صدای معترض جونگهو بلند شد
"ساکت عه!من می خوام آب پرتقال بگیرم و تو هم کمکم می کنی..."
هیونگ با لحنی که سعی می کرد جدی باشه گفت و اونقدر از اتاق دور شده بودن که جواب جونگهو رو نشنوم اما مطمئنم کلی غر می زد...
ESTÁS LEYENDO
Down For Your Love
Fanfic'اون بهش گفت واسه عشقش هرکاری میکنه' از هم دورشون کردن ،نذاشتن باهم بمونن، اما آیا این باعث میشه بیخیال همدیگه بشن و فقط به عنوان همکار بمونن یا باعث میشه عاشق تر شن و بیخیال همه چی باهم بمونن؟ گروه:ایتیز کاپل:ووسان