Part22

557 118 27
                                        


وویانگ:
سرمو انداختم پایین و تصمیم گرفتم به نقش بازی کردنم ادامه بدم
چشامو روهم فشار دادم و سرمو آوردم بالا
"یااا، یااااا، جونگهویاا چی میگی؟"
جونگهو داد زد
"یا وویانگ، بس کن، تا کی میخوای نقش بازی کنی و چیزی که من با دوتا چشمام دیدم و انکار کنی"
میدونستم دلیلی ندارم و نباید ادامه میدادم، انتظار نداشتم اولین کسی که بفهمه جونگهو باشه، فک میکردم یوسانگ باشه ولی به هر حال اصن تو حالم خودم نبودم و داشتم با خودم قایم موشک بازی می‌کردم

فکر کنم پنج دقیقه دهنم باز بود و تو سکوت داشتیم همو دید میزدیم، گفتم
"من نمیدونم راجب چی صحبت میکنی، تو عقلت به اینجور چیزا قد نمیده"
و بعد پامو محکم به سان کوبیدم، سان از جاش بلند شد و دست راستشو رو به جونگهو نشونه گرفت
" جونگهویاا...ااا.. تو..تووو... اصن...ااا"
رو بهش کردم و چشمامو درشت کردم
"حرف بزن هیونگ"
- "دارم میگم... ما.... ماا... ینی من و وویانگ... فقط... مااا... فقط بهترین دوستای همیم"
سرمو به نشانه مثبت تکون دادم و انتظار داشتم جونگهو حرفمو باور کنه
جونگهو دستاشو انداخت پایین و اومد پشت به دیوار کناری ما رو زمین نشست، با نگاهم دنبالش کردم
نفس عمیقی کشید و پوز خندی زد
"از این متنفرم که فک میکنین من خرم یا واقعا فک می‌کنین کورم و نمیبینم؟"
به دوتامون نگاه کرد و ادامه داد
"من حدود دو سه ماهه رفتار هردوتونو میبینم، فک میکنین من نمی‌فهمم شما چرا یه ماه از هم فاصله گرفتین و الان دوباره تو بقل همین؟ من حتی حدس می‌زنم اعضا هم فهمیده باشن "
هول (معنی وای خدا میده)، میدونستم باید با حقیقت این که جونگهو میدونه کنار بیام و براش توضیح بدم تا سو تفاهم نشه
موهامو بهم ریختم و دست سان و گرفتم پیش خودم نشوندم، سه بار نفس عمیق کشیدم
" جونگهویا، نمیدونم چی بگم، شاید حرفت درسته"
سان برگشت رو به من
" یااا ، یااااا ،دیوونه شدی فک کردی من به تو علاقه دارم؟ که بیام باهات رابطه داشته باشم"
ها؟ مثل این که سان هنوز تو نقشش مونده بود اونقدری خسته بودم که دیگه بخوام مخالفت کنم
"بس کن، میخوام بهش بگم"
-" چی رو بگی؟ "
" همه چیز رو"
-" مگ چیزی بود؟"
"تو هیچ چیزی رو جدی نمیگیری"
-" بهت گفتم هیچ چیز وجود نداره"
" راجب همه اون چیزا دروغ گفتی"
-" انقد چیز چیز نکن"
"سر من داد نزن"
یهو صدای جونگهو بلند شد
"یا بمن میگین چخبره یا میرم به اعضا شب بخیر بگم "
از سر جاش بلند شد و ادامه داد
" و ازشون بخوام که بفهمن وضعیت بین شما دوتا چجوریه"
و به سمت در رفت، از این متنفر بودم که بخوام وضعیت بین خودم و سان رو برای کسی توضیح بدم اونم واسه نفرت انگیز ترین موجود که هرکاری برای از زیر زبون کشیدن میکنه
" خب خب، بگیر بشین"
سان گفت
رو بهش برگشتم
"میدونی چیه، فک کنم همین الان گفتی چیزی وجود نداره"
-" خب باید بهت بگم از این به بعد داره"
جونگهو داد زد "حرف بزنین"
رو بهش برگشتم
"جونگهویا، شاید اون چیزایی که تصور میکنی درست باشه ولی این دلیل نمیشه که بری به بقیه اعضا بگی"
-" چرا انکارش کردی وقتی اون اول بهت گفتم؟ "
" چه انتظاری داشتی؟ بیا همچیو بگم؟ تو یهو اومدی وسط و گفتی من راجب شما دوتا میدونم، خب من... من هول کردم"
سان گفت
"ببین دلیل این که نخواستیم کسی بفهمه اینه که کمپانی راجب رفتارامون بهمون هشدار داده بود و موفق شده بود مارو از هم جدا کنه، و ما هم نخواستیم مسئله بزرگی کنیمش"
جونگهو با تعجب پرسید
" کمپانی؟ "
سان گفت
" اونا گفتن توقیفمون میکنن "
ادامه دادم
" آره کمپانی، اون گفت تو مراسما و جلو دوربین از هم جدا باشیم و اگه حرفشو گوش ندیم توقیف میشیم"
-" من نمیدونستم، چرا از همون اول سعی نکردین به یکی از اعضا بگین؟ "
" دیوونه شدی، اعضا حتی ذهنیت خاصی نسبت به گرایش ما ندارن و ما پاشیم و بریم بهشون بگیم ما گی عیم؟ "
-" ولی... ولی شما تنهایی که از پسش بر نمیاین"
" این چیزیه که ما مجبوریم انجام بدیم، ببین ازت میخوام قول بدی که این که گفتگو بین ما سه نفر میمونه"
-" من از اون اولم دیوونه نبودم که بخوام برم همجا جار بزنم که بگم شما باهمین"
" خب این الان یعنی چی؟ یعنی بین خودمون هست؟ قول بده"
جونگهو سرشو انداخت پایین و سان دستاشو گذاشت رو شونه های جونگهو
گفت" جونگهویا امیدوارم درک کنی"
سرشو آورد بالا" معلومه که درک میکنم، من ممکنه از همه ی شماها کوچیک تر باشم ولی میفهمم دوست داشتن همدیگه چه حسی داره"
لبخندی زدم، جونگهو به ما نزدیک تر شد
" من قول میدم بین خودمون باشه"

من صحبت میکنم: یوروبون، شب خوش💕❤️

Down For Your LoveWhere stories live. Discover now