Part5

764 182 9
                                    


وویانگ :
همیشه با خودم فکر میکردم که تو یه احمقی یا خودتو زدی به احمقی
ساعت از سه گذشته بود و من مثل خیلی از شب های دیگه داشتم به اشتباهاتی که توی زندگیم انجام دادم فکر می کردم
و اشتباه امشبم...مربوط به چند وقت پیشه...مربوط به یک شنبه ای که سان منو بوسید و من مثل یه عوضی بهش سیلی زدم... و من داشتم احمق بودن خودمو تحلیل میکردم.

مطمعنم اگه اون لحظه اختیار بدنم به دست قلبم بود بیشتر از اینا باهاش پیش میرفتم ولی حیف که مغزم به قلبم غلبه کرد.

از این فکرای خودم خجالت کشیدم و سرمو کردم تو بالشم و سرمو بیرون آوردم و یه نفس عمیق کشیدم

به خودم قول دادم اگه یبار دیگه برای بوسیدنم پیش قدم شه باهاش همراهی میکنم ولی اصلا ممکنه مگه دوباره اینکارو بکنه با کاری که من کردم؟

بعد از اون اتفاق مثلا میخواستم گندمو درست کنم و بهش گفتم فیلم اعصابمو خورد کرد، وویانگا تو یه احمقی!

اره من به چشم دوست بهش نگاه میکردم ولی نمیدونستم اون یه نظر دیگه رو من داره و این منو خیلی عصبانی کرد شاید از این که چرا زود تر بهم نگفته، اینجوری بودم که احساس کردم هرکی منو ببوسه باید از خودم دورش کنم پتو رو رو خودم کشیدم و با صدای نسبتا بلندی گفتم "وویانگااا تو احمقیی"
یهو فهمیدم یوسانگ خوابه

نگاهی به بالای تخت انداختم تا ببینم یوسانگ و بیدار کردم یا نه که دیدم نه خوابیده، رو به بالا خوابیدم که یهو یوسانگ گفت
"یاا، وویانگ چت شده"
ترسیدم، چشام داشت از کاسه بیرون میومد و بهش گفتم
+"مگ تو خواب نیستی؟!"
-" نه راستش نمیتونم بخوابم"
+"چرا"
-"من از تو پرسیدم تو از من سوال میکنی؟"
+"خب من راستش، یه درگیری دارم با خودم"
-"چه در گیری عی"

بلند شدم و رو تختم نشستم و زانوهامو جفت کردم رو بهش گفتم
+" یا ووسانگ"
-"چیه"
+"اگه ینفر تورو دوست داشته باشه و توهم اون ینفرو دوست داشته باشی ولی جوری تظاهر کنی که دوسش نداری و ناراحتش کرده باشی ولی درواقع قصدت این نباشه، چجوری از دلش در میاری؟ "

یوسانگ سرشو آورد پایین و برعکس وایستاد و منو نگاه کرد
-"تو... تووو به کسی علاقه مند شدی؟"
+" نه احمق، فقط دارم سوال میکنمممم"
-"راستشو به من بگو، چرت و پرت تحویلم نده، به کدوم ایدل دختر علاقه مند شدی؟ تو کدوم مراسم دیدی؟ از کدوم کمپانیه؟ مال چه گروهیه؟ وایسا، نکنه تو مراسم ماما دیدی و رفتی اون پشت شمارشو گرفتی؟ "

وای این چرا قفلی زد، میخواستم داد بزنم که یدقه دندون رو جیگر بزاره
+"اه، چی میگییی"
-" بگو دیگه "
+" واسه خودم نمیخوام که واسه داداشم"
-" اههه باز داری منو دست به سر میکنی، پس چرا به خودت گفتی وویانگ تو یه احمقی "

وای این ول نمیکنه مونده بودم چی بگم
گفتم
" چون راهکار اشتباه به داداشم دادم"
یوسانگ انگار قانع شده بود و به پشت دراز کشید و گفت
-" خب بستگی داره، که اول چجوری به هم ابراز علاقه کرده باشیم"
+"اگه اون پیش قدم برای یه بوسه شده باشه ولی طرف مقابلش اونو پس بزنه چی؟ "
-"خب، ایندفه خودم میرم سمتش و میبوسمش "
آهی کشیدم و لبامو به هم فشار دادم و دستامو رو صورتم کشیدم و خوابم میومد ولی با این فکرا نمیتونستم بخوابم
" عااا ممنونم، ببین بگیر بخواب فردا باید بریم استودیو"
باشه ای گفت،من به پهلو دراز کشیدم و پتو رو خودم کشیدم و داشتم به پیشنهاد یوسانگ فکر میکردم...

من صحبت میکنم :خیلی دوست دارم بدونم آخر این داستان چی میشه 😂😂
شب خوبی داشته باشین همگی
نظر یادتون نره

Down For Your LoveHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin