Part27

501 103 34
                                    

وویانگ:
با عجله رفتم سالن و دیدم همه قیافه ها گرفتس، به منیجر سلام کردم و با سر تکون دادن جوابمو داد
داد زد
"مینگی کجاست؟"
چرا داد میزنه، حالا خیلی صداش قشنگه

مینگی از اتاق اومد بیرون و رو کاناپه دراز کشید و گفت
"چیکار داشتین من خوابم میاد"
منیجر شروع به داد زدن کرد
"تا کی باید بخاطر رفتارای شما جلو دوربین من حرف بخورم از کمپانی، ببینید اونا بهم گفتن اگه اوضاع درست نشه کارمو از دست میدم"

هونگ جونگ گفت
"خب چرا نمیگید چیشده، چرا هیچکدومتون حرف نمیزنین، یااا سان تو حرف بزن لااقل"
سان گفت
" انتظار داری چی بشنوی؟"
منیجر ادامه داد

" امروز یه مقاله اومد بیرون راجب دو نفر از شماها تو بک استیج، مثل اینکه دو نفر از شماها بهم خیلی نزدیک بودین و دیدنتون و عکس گرفتن ازتون، حالا توییتر پر شده از کامنتا و توییت‌های هیت که به شماها تهمت گی زدن"
عرق سردی رو پشت گردنم حس کردم و حس کردم پاهام شل شد
دهن باز کردم
" چی؟ اون گروه ما بودیم مطمعنین؟ "
منیجر جواب داد
" از لباساتون آره، اگه شما نیستید لابد قرض گرفتن ازتون"
هونگ جونگ گفت
" میشه عکسو ببینیم؟ "

منیجر سر تکون داد و تبلتشو روشن کرد تا عکس و نشون بده
چشامو باز و بسته کردم، دقیقا نمیدونم کی و کجا بود ولی مطمعن بودم اون دو نفر من و سان بودیم
یکی دستشو رو شونه هام گذاشت سرمو بالا آوردم و جونگهو بود
" نگران نباش"
رفتم رو مبل نشستم، هونگ جونگ تبلت منیجر و گرفت و رو عکس زوم کرد و بعد چند دقیقه زل زدن به عکس
"اینا سان و وویانگن؟"

تمام چشما رو من و سان افتاد، دلم میخواست زمین دهن وا کنه من و قورت بده و ازین بدتر آبروریزی نشه
جونگهو رفت جلو تر
"هیونگ کوری مگه، اینا کجا سان و وویانگن؟"
-"یااا، یااااا لباساشونو ببین، تو بیشتر کوری بنظرم"
"خا لباس که دلیل نمیشه"
میدونستم سعیش دفاع از من و سان عه ولی خودم دنبال دلیل بودم تا جمع کنم این آبروریزی رو.

اگه مراقب بودیم همچین نمیشد، منیجر رو به من و سان کرد و با صدا بلندی گفت
"نمیخواین توضیح بدین؟ این چه کاریه؟ شماها عاشق پیشه این مگه؟ تو حلق هم رفتین؟ یااا زود تر یه توضیح بدین"
سان گفت
" ما فقط دوستیم، عاشق پیشه چیه، ما دوستای نرمالیم، این حرفا چیه میزنین، شاید تو این عکس یذره صمیمی تر بودیم"
منیجر دوباره داد زد
"این توضیح های الکی چیه، من جواب رو راست میخوام، من باید به کمپانی توضیح بدم، بهتره که با من روراست باشین وگرنه توقیفتون میکنم"

دیگه نتونستم تحمل کنم و احساس کردم هرچقد خودمو نگه دارم از داخل خودمو میخورم
-"چه توضیحی میخوای؟ مگه خودت هر روز مارو نمیبینی؟ تو خودت هر روز با ما زندگی نمیکنی مگه؟ باز میخوای چی بشنوی؟ که هر روز سرمون داد بزنی؟ "
بقضم ترکید و گریم گرفت و لا به لا گریه هام گفتم
" من دیگه نمیتونم تحمل کنم، همش انتظار داری جلو دوربین یچی باشیم، برا خودمون یچیز دیگه "
بعدش رفتم سمت در، محکم بازش کردم و بستم و اومدم بیرون، هوای تازه حس خوبی بهم میداد ولی نه به اون اندازه که حس بد این گند رو جمع کنه

رو زمین نشستم و زانو هامو جمع کردم سرمو گذاشتم روشون، تو ذهنم آشوب بود، بد آشوبی، دیگه داشتم به این باور میکردم که تو زندگیم یه روز خوش ندارم و از این به بعد هم نخواهم داشت
میدونستم الان کل طرفدارا از من و سان توضیح میخواستن، یا میخواستن بدونن بین من و سان چیزی هست یا نه.

کمپانی هنوز بیانیه نداده بود، ولی مطمعن بودم اگه الان اگه با ووشیک روبرو شم، بهمون میگه من بهتون اخطار داده بودم، مطمعنن توبیخ هم میشیم، ممکنه حقوق دو یا سه ماهمون قطع بشه یا یه ماه ازمون خبری نباشه، همه اینا تقصیر منه، من سان و زور کردم باهم باشیم، اون میخواست ازم محافظت کنه و من خودم انداختمش تو تله.
شاید همه اعضا الان از من بدشون میومد ولی بدتر از اون من از خودم متنفر بودم بخاطر اینهمه خودخواهی که داشتم.

هوا ابری بود و هر لحظه ممکن بود بارون بیاد و منم نمیتونستم برگردم داخل، صدای باز شدن در اومد و من جونگهو رو دیدم که داره میاد پیشم.
اومد بقلم نشست
"هیونگ، متاسفم که این اتفاق افتاد"
-"چرا تو باید متاسف باشی وقتی همه اینا تقصیر منه"
"یااا، یاااااااا ،بعضی اوقات میگم که باهوشی، ولی واقعا تو یه احمقی، تو چه انتظاری از خودت داری؟ این که وقتی انقد عاشق ینفری ولش کنی؟ حتی اگه تو سان و ول میکردی، فک میکردی اون ول می‌کرد؟ آره درسته یه ماه سمتت نیومد ولی فک میکنی تا چقد میتونست مقاومت کنه؟ "
سرمو برگردوندم سمتش و یه قطره اشک از چشمام اومد
" جونگهویاا، من باید چیکار کنم؟ "
جونگهو منو تو بقلش گرفت و گفت
" همچی درست میشه هیونگ"
پیرهنشو گرفتم
-" چیکار کنم که دوستش دارم؟ "
" به دوس داشتنت ادامه بده، مطمعنم همچی درست میشه "
.
.
.
.

من صحبت میکنم : یوروبون ببخشید دیر آپ کردم
لذت ببرید از روزتون💕
مراقب خودتون باشید کرونا هنوز تموم نشده

Down For Your LoveOnde histórias criam vida. Descubra agora