Part8

731 163 22
                                    


وویانگ:
به سرعت نور از جام بلند شدم سرمو انداختم پایین و سریع اوردم بالا لبخندمو از خودم گرفتم و با عصبانیت الکی صدامو بردم بالا " مگه نگفتم زود بیدار شو و آماده باش دیر میکنیم"

در صورتی اصلا جایی نمیخواستیم بریم اومدم برم بیرون و نیمچه نگاهی که جونگهو انداختم و امیدوار بودم کارو ندیده باشه.

از اتاق اومدم بیرون و سریع رفتم دستشویی در و از پشت قفل کردم و نفس عمیق کشیدم با خودم کلنجار میرفتم وای من چمه، صورتمو آب زدم یهو صدای مشت خوردن به در اومد


"یااا وویانگ شی بیا بیرون مردم دستشویی دارن"  صدای اون مینگی خل و چل بود در رو باز کردم و اومدم بیرون مینگی گفت "وویانگ شی چیکار میکنی تنها یساعت اون تو"
با پاهام ساقشو لقد زدم اخی گفت و خندید رفت دستشویی

من اومدم تو حال دیدن سان رو کاناپه نشسته چشماش تا به من افتاد لبخند زد و منم بهش لبخند زدم ولی سعی کردم ضایع نباشم که اعضا بفهمن، دلم میخواست برم بقلش کنم و صورتشو فشار بدم.
تو همین فکرا بودم منیجر در زد اومد تو گفت "خب بچه ها کی امروز میخواد وی لایو داشته باشه با ایتنی؟"

یوسانگ دستشو برد بالا و سونگهوا تا دید یوسانگ داره میره اونم دستشو برد بالا، از این طرف هونگ جونگ تا دید سونگهوا داره میره اونم دستشو آورد بالا، مینگی از دستشویی اومد گف منم میاد دنبالش یوسانگ و جونگهو هم گفتن" ماعم میایم از موندن تو خوابگاه خسته شدیم"

همه نگاها افتاد رو من و سان
منیجر لبخند زد و سرشو تکون داد"خب شما نمیخواین بیاین؟"
سان داشت جواب میداد" آه.. راستش.... نمیدونم.. وویا..."
حرفشو قط کردم"چطوره شما برین ما اینجا میمونیم"

جونگهو که از همون اول شک کرده بود به من و سان گفت" اره منم میمونم ایده خوبی عه" و بعد لبخند بزرگی زد و چشاشو درشت کرد
دلم میخواست اون بچرو بگیرم انقد بزنم...
حالا چیکار کنم امشب من و سان و جونگهو؟
بلند گفتم"میدونی چیه، چطوره دسته جمعی بریم؟ "

جونگهو جا خورد، رو بهش کردم و زیر لبی یچی گفتم و رفتم حاضر شم
.
.
.

زود تر از همه حاضر شدم و رفتم رو کاناپه نشستم
هیچکس نیومده بود بیرون از اتاق جز من، چند دقیقه بعد سان در رو باز کرد با یه جین پاره و یه هودی مشکی اومد بیرون تا منو دید شکه شد ولی سریع لبخند زد و اومد کنارم نشست

هایلایت موهاش خیلی قشنگ بود و این منو بیشتر شیفتش میکرد
زیر نگاهی بهش انداختم و اون سرش پایین بود.
هنوزم خجالت میکشیدیم تو چشای هم نگاه کنیم، یوسانگ در رو باز کرد و اومد بیرون، اون خیلی مظلومه و خیلیم خوش قیافست ولی این روزا تو اتاق یه رفتارای عجیب داره، به هرحال من نمیدونم چی شده زیاد پیگیر نبودم و ازش نپرسیدم

منیجر اومد و داد زد" همه بیاین بیرون عروسی نمیریم که میخوایم وی لایو بریم اگه میکاپ ندارین ماسک بزنین، بدویین دیر میشه چون بعدش باید رقص تمرین کنین"
همه دنبال هم رفتیم تا بریم استودیو رقص...

من صحبت میکنم:این پارتو زودتر اپ کردم امروز
مرسی از همتون که میخونین و نظر میدین
مراقب خودتون باشین شب خوبی داشته باشین

Down For Your LoveHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin