همینطور که مشغول دویدن بود با لبخند منظره ی دلپذیر اطرافش رو نگاه میکرد و بطری محلول ویتامینش رو تکون میداد.
ایستاد و بعد از نفس های عمیق و دریافت یه حس خوب از آب و هوای جزیره ی دوست داشتنی روی نیمکتی که رو به دریا بود نشست. بعد از کمی خیره شدن به دریا در بطری رو باز کرد و مقداری از محلول ویتامینش رو نوشید.چشماش رو بست و از نسیمی که به صورتش میخورد و حس شادابی رو بهش منتقل میکرد لذت میبرد کمی که گذشت بالاخره بلند شد و پیاده روی رو شروع کرد.
به سردر کافه ی موردعلاقه ش نگاهی انداخت «𝒄𝒐𝒇𝒇𝒆𝒆 𝒎𝒐𝒐𝒏 𝒍𝒐𝒗𝒆𝒓𝒔 » لبخندی زد و واردش شد.
روی صندلی همیشگی خودش نشست.
درسته اینجا برای اون نبود ولی وقتی همیشه روی این صندلی می نشست دیگه همه میدونستن که این صندلی برای اونه البته تقریبا بیشتر محلی های جزیره درست مثل اون توی این کافه جای مخصوص خودشون رو مشخص کرده بودن و می نشستن... همینجور که با خوشحالی روی صندلیش وول میخورد یکی در میون زنگ روی پیشخوان رو به صدا دراوورد حتی زنگ زدنش هم شیوه ی خاص خودش رو داشت و ریتم زیبایی رو به صدا در اوورده بود.جونگده با لبخند به پسر خوشحالی که معلوم بود امروز کیفش کوکه نگاه کرد و بهش نزدیک شد و گفت:
-خب چه خبر بکهیونا؟چقدر سرحالی امروز...
بکهیون همینجور که هنوز با لبخند مثل پاندول ساعت روی صندلیش تکون میخورد گفت:
-هیونگ نیم حتما که نباید اتفاق خاصی بیوفته تا خندون باشیم... البته همیشه بیشتر مواقع تجربه بهم ثابت کرده هر وقت اینجوری بی دلیل خوشحالم بلافاصله یه اتفاقی میوفته که اعصابم بهم بریزه...بعد با لبخند عریضی نگاهش رو به جونگده داد.
جونگده لبخندی بهش زد و کمی از کوکی های تازه پخته شده رو جلوی بکهیون گذاشت و گفت:
-حالا اینبار رو امیدوار باش شاید چیزی نشه... راستی از سوهو چه خبر؟
بکهیون همونطور که یکی از کوکی ها رو بر میداشت گفت:
-هی فعلا که توی گلخونه ش مشغوله و سرش با گل و گیاه گرمه و چند وقتی میشه که مسئول پروژه ی جدیدی رو نفرستادن جزیره و خب مسلما قرار نیست دوباره نگران این باشم که برادر عزیز من دوباره شر درست نکنه...
هنوزم درکش نمیکنم این مقاومت ها و این شورش هایی که علیه این ساختمان ساز های سئولی رو انجام میده... بعد گاز کوچیکی از کوکی که تا الان توی دستش میچرخید گرفت و همونجور که میجویید ادامه داد: واقعا حس میکنم زیادی... داره شلوغش میکنه... تا الانم شانس اوورده که تونسته مانع اجرایی کردن پروژه هاشون تو جزیره بشه.جونگده لبخندی بهش زد و گفت:
-خب سوهو یه روحیه ی زادگاه پرستی و طبیعت دوستی داره و مسلما خیلی روی جزیره مادریمون حساسه و نمیخاد حتی یه ذره از طبیعت و خونه های جزیره حتی تغییر پیدا کنه و به قول خودش نمیزاره که این جزیره ی بکر و دوست داشتنی تبدیل به آسمان خراش های سئولی بشه... من واقعا از این روحیه ش خوشم میاد و واقعا هم تا الان خوب عمل کرده حتی بقیه اون رو بیشتر لایق شهردار جزیره بودن میدونن تا خود شهردار.
YOU ARE READING
𝑹𝒂𝒏𝒅𝒐𝒎 𝑵𝒖𝒓𝒔𝒆༄پرستار تصادفی
FanfictionĈ̬ô̬m̬̂p̬̂l̬̂ê̬t̬̂ê̬d̬̂ ❊ کامل شده ✷هونهو↫ همه میدونن که کیم سوهو به عنوان رهبرمقاومت های مردمی تا بحال اجازه نداده هیچ ساختمان ساز سئولی به طبیعت جزیره با ارزششون دست بزنه تا اینکه سر و کله ی اوه سهون پدر 30 ساله ای که سرپرست دوتا برادرزاده خرد...